نقدی بر نمایش" سه روایت از زندگی"


نویسنده نمایشنامه:یاسمینا رضا- کارگردان: سیما تیرانداز- بازیگران: سیماتیرانداز،علی مولایی، امیرکاوه آهنین جان،لیلی رشیدی

سالن استاد سمندریان خرداد 1393

 

 

 

 

یاسمینا رضا نویسنده ی فرانسوی تبار در میان جماعت تاتر دوست ایرانی از محبوبیتی خاصی بر خوردار است ،نمایشنامه ی "سه روایت از زندگی" نیز چون دغدغه ای همیشگی نویسنده درباره روابط است. ارتباطاتی که  در عین سادگیِ ظاهری همواره با پیچیده گی ها ودرونیات تنش زای خود گره خورده است 

 ماجرا شب نشینی چند ساعته  دو زوج را روایت می کند که احترام و محبت ما بینشان بیشتر بر پایه ارتباط رییس و کارمندی است تا عواطف دوستانه. زوج مهمان با بازی امیرکاوه آهنین جان و لیلی رشیدی یک شب زودتر از موعدِ دعوت ، به منزل میزبانان خود  با بازی سیما تیرانداز و علی مولایی  می روند. نوع رابطه ی  بین زوج میهمان نا آشنا نیست افرادی که  یکدیگر را با کلمات عاشقانه و احترام آمیز صدا می زنند و لحن گفتارشان پر از طعنه و تحقیر و عداوت نسبت به هم است. مرد(امیرکاوه آهنین) رییس مرکز پژوهشی است و تا حدودی بالا دستی مرد میزبان نیز (علی مولایی ) به حساب می آید. وی شخصی است که زن خود را بسیار نادان می داند؛ اما نکته قابل توجه این است که او نه تنها از این نادانی و عدم آگاهی همسر نسبت به مسایل علمی  و محیطی  ناراحت نیست بلکه اتفاقا دست آویز تفریح و تحقیراش نیز هست و از استهزا ی زنش در جمع  ابایی ندارد. زن (لیلی رشیدی) با اینکه از جهلش بی اطلاع نیست اما  با سوال های احمقانه و سطحی اش آن را نمایان تر میسازد و حتا این اعتماد به نفس را دارد که در مورد هر آنچه می خواهد با قاطعیت نظر بدهد و حکم صادر کند و بر خلاف ظاهر بی دست و پایش چون از بدجنسی ها و بازی های مزوارنه شوهرش نسبت به دیگران آگاه است، با رو کردن دست شوهر در جمع و نقل قول از گفته های خصوصی اش از وی انتقام میگیرد. دو زوج دیگر نیزفاقد گرمایی در روابط خود می باشند.زن درگیر زندگی کارمندی است و کمی عصبی. مرد دانشمند است، در دپارتمان نجوم مشغول به کار است و کمی نامتعادل.در این میان کودکی هم وجود دارد که از بیرون صحنه صدایش شنیده میشود و نقش کم رنگ و بیشتر هدایت کننده ای  را برعهده دارد و با فریاد های گاه و بیگاهش زوج میزبان را مدام به اتاقش فرا می خواند. درام داستان از آنجایی شکل می گیرد که مهمان(امیرکاوه آهنین) در لفافه به همکار خود می فهماند که تحقیقاتی که مرد دانشمند سال ها برایش زحمت کشیده است را شخص دیگری زودتر از او مطرح کرده است و شاید قبل از وی موفق به ثبت آن شود. این خبر که به معنی نابودی حرفه ای  مرد(علی مولایی )است ترسی بی امان را در وی ایجاد می کند. اما این حالت روحی او برای دیگران و حتا زنش هم کلافه کننده است. حال این عکس العمل ها و روند برخوردی و در واقع کنش و واکنش این افراد در سه پرده متفاوت به تصویر کشیده میشود. به عبارت دیگر  به رویداد پیش آمده با سه نوع رفتار پاسخ داده می شود:

 

در پرده اول قرار است شخصیت ها با  محافظه کاری و میانه روی و در حیطه ی حفظ حریم های عرفی با یکدیگر صجبت کنند و سلاحشان طعنه و زخم زبان باشد. زیر دست  فکر می کند  با فروتنیِ چاپلوسانه  می تواند نظر حمایتی بالادستی اش را داشته باشد اما زن از ذلت شوهر دانشمندش به خشم می آید و او را حقیر می شمارد.

در پرده دوم قرار است  ا" دیوار محافظه کاری ها برداشته شود"  و مرد دانشمند اجازه ندهد کسی تحقیرش کند . تلاشی مذبوحانه  که به  خشم می انجامد، و از واکنش هایی بی منطق و عصبی سرشار است . زن  این بار  از رفتار جسورانه شوهرش ناراحت  می شود و سعی در درست کردن اوضاع  دارد!

 در پرده سوم گویی  درک افراد از اتفاقات ناخوشایند آینده آنها را به سمت نوعی بی قیدی سوق می دهد و تلاش می کنند که با استفاده از مشروبات الکلی راه حل " هرچه پیش آید خوش آید" را دسته کم بصورت مقطعی در پیش گیرند.

بعله "قرار است " که همه این ها اتفاق بیوفتد اما آن را در  جریان نمایش نمی بینیم  و چنانچه کسی  متن را نخوانده باشد نمی تواند ببه اصل ماجرا پی ببرد. عدم شخصیت پردازی مناسب کاراکتر ها، درک آنها را با مشکل مواجه می کند. مخاطب قرار است سه واکنش متفاوت از افرادی را مورد قضاوت قرار دهد که هر یک دارای  خصوصیت رفتاری، اخلاقی و فکری  مشخصی هستند که پیش تر با آنها آشنا شده است. در حالی که این  واکنش ها هستند که بر کاراکتر سوار شده اند افسارشان را به دست دارند در نتیجه بازیگر صرفا نقشی تصنعی و جداشده از نقش اصلی  را عهده دار می شود.

  اگرچه رگه هایی از طنز که هدفش صرفا خنداندن مخاطب هم  نیست در کار دیده می شود و از نقاط قوت و قابل ستایش کار به حساب می آید  اما اگر بُعد فلسفی می توانست فایق بر بعد طنز باشد و یا دسته کم توازنی ما بینشان ایجاد کند؛ مخاطب می توانست  جای اینکه منتظر صحنه ای طنزآمیز باشد تا بتواند قهقه سر دهد و از ناکام ماندن در این امر دلخور شود ( روندی که متاسفانه بنا به دلایلی که در این مقاله نمی گنجد کم کم چون ویروسی درمیان مخاطبین تاتر رو به افزایش است)تحت تاثیر قرار گرفته و توجه خود را صرف موضوع و بن مایه داستان  می کرد. به جرات می توان گفت که این سه روایت بخصوص از نیمه پرده  دوم روندی کسالت باری به خود می گیرد.  مثل اینکه موضوعی را که زیاد هم  جالب نباشد دوباره و چند باره با تغییرات نچندان حایز اهمیت دید و شنید .البته  پرده سوم به دلیل فضای بی قیدانه ترش و چون  بارطنز بیشتری را بدوش می کشد و نیز بازی قابل توجه امیر کاوه آهنین جان  از کسالت حاصل از قاب دومش می کاهد، اما همان نافهمی دو روایت قبلی را به دنبال خود می کشد.

کار تقریبن موسیقی ندارد و تنها یک صدای ضبط شده از ترانه ای کودکانه فرانسوی است که در هر پرده ای  تکرار می شود و  انگار طعنه ایست به کودکانه بودن پندارخام زندگی ای که برپایه علم وآگاهی فرض می شود. فضای صحنه ساده است.  دیوارها که با انبوه رشته سیم های نازک و لخت پوشانیده شده است درعین سادگی، سردی فضای حاکم را در تضاد با صحنه ای که اتفاقا در ابتدا تصویر  گرم و شادی را نشان می دهد، به خوبی القا می کند؛ و این حس را در مخاطب ایجاد می کند که چیزی درست نیست و  شادی دروغینی بر فضای خانواد گی حاکم است.

نوک پیکان قلم یاسمینا رضا در نمایشنامه "سه روایت از زندگی" و دیگر داستان هایش به سوی طبقه متوسطی است که بشدت بدان نقد دارد. زندگی انسان مدرن که برای اهداف و ایده هایش نقشه ها کشیده بود در خطر است و این خطر بیشتر از همه ، طبقه متوسط را مورد تخریب قرار میدهد این طبقه با نگاه  احترام آمیزش نسبت به زندگی و دغدغه هایی که صرفا معیشتی هم نیست در سراشیبی خطرناکی از انحطاط اخلاقی قرار دارد .طبقه ای  که همیشه  سعی داشته از از پیرامون خود آگاه باشد و نسبت به مسایل دور و بر خود، حساسیت نشان دهد، حالا گاها کتاب می خواند و به وفور اخبار نگاه می کند و رفته رفته ایده آل هایش ازعمل به حرف تبدیل میشود و رفته رفته تعداد روشنفکران "محفلی" اش چون قارچ های سمی زیادتر می شود. افرادی با دانایی های " اقیانوسی با یک بند انگشت عمق"  پا عرصه وجود می گذارند وحتا ادیب و فرزانه فرض میشوند و مقبولیت ها  بدست می آورند . نقد پذیری جایگاه خود را به جماعت تایید کننده و تحسین کنده تفویض می دارد.افراد آگاه از محافل طرد و مسخره میشوند. هر عمل غیرمنفعل ای معدوم شدنی و غیرمتمدنانه فرض می شود و خلاصه اینکه این " انبوه بی تحرک روشنفکران " که از ترس، بی لیاقتی وجهل و ژست های پوشالی شان به میانه روی هایی صرف روی آورده  ند  فضای فکری بالنده و پویای این طبقه را چون مردابی در خود فرو می برد و کم کم ارزش های نوع زندگی اش را از کیسه تهی می کنند. " سه روایت از زندگی" سعی دارد در هر پرده لایه های درونی و یا منفعل افراد را بیرون بریزد و هر کس شکلی از خود را بروز دهد که نقاب از چهره ی واقعی اش برداشته است. در واقع شخصیت ها در هر پرده درونیات خود را لو می دهند.  آنچه از این نمایش انتظار می رفت آن بود که نگاهی نقادانه تر و برشی عمیق تر از زندگی این طبقه را مورد تحلیل و بررسی قرار دهد.

 

نویسنده نقد: سمیرا میس بابایی

به نقل از نشریه دنیای تصویر شماره 242