لازم می بینم ابتدا هر کدام از سه مفهوم «کاراکتر بازنده» و «اقتصاد توجه» و «رسانه جریان اصلی» را توضیح دهم.
"اقتصاد توجه" یا Attention Economy به مفهوم این است که در دنیای امروز، ما با انبوهی از اطلاعات و محتوا در همه جا مواجه هستیم. شرکتهای بزرگ، تبلیغات و رسانهها برای جلب توجه ما به سوی خدمات و محصولاتشان، از تکنیکهای مختلفی استفاده میکنند.
این تکنیکها شامل استفاده از عناوین جذاب، طراحی صفحات ویدئوها و ارائه محتوای جذاب و جالب و غیره است. بنابراین، اقتصاد توجه به مفهوم این است که توجه افراد به محتوا و خدماتی که ارائه میشود، به عنوان یک منبع قدرت برای شرکتها و سازمانها در نظر گرفته میشود.
در واقع، اقتصاد توجه به فرآیندی اشاره دارد که شرکتها و سازمانها برای جذب توجه مخاطبان، سعی در ارائه محتوایی با کیفیت و جالب دارند تا بتوانند با این رقابت شدید در بازار، موفق باشند.
رسانه جریان اصلی یا Mainstream Media، به رسانههایی اشاره دارد که در جامعهای وسیع تر شناخته میشوند و بیشتر نفوذ و تاثیر در آن دارند. این رسانهها عموماً شامل رسانههای سنتی مانند تلویزیون، رادیو، روزنامه و مجلات هستند.
از آنجایی که این رسانهها به صورت گسترده در جامعه توزیع میشوند و بیشتر از سایر رسانهها دسترسی به منابع و منابع خبری دارند، تأثیر زیادی در تشکیل عقاید و نظرات عمومی دارند. با این حال، برخی افراد معتقدند که رسانههای جریان اصلی ممکن است به دلیل تمرکز زیاد بر چند موضوع، کنترل شده توسط نهادهای قدرتمند و یا تحریف خبرها، به عنوان شکلی از پوپولیسم و نابرابری اطلاعاتی در جامعه محسوب شوند.
بعضی افراد معتقدند که رسانه های جریان اصلی بیشتر از هر چیز دیگری به حفظ و حراست از جایگاه خود و تأمین صرفهجویی مالی خود اهتمام دارند و از این رو، اخبار را با نظریهپردازی و شناور ساختن گاهی تحریف و تغییر میدهند تا خوانندگان و تماشاچیان بیشتری جذب کنند. همچنین، این رسانه ها به دنبال پوشش دادن به رویدادها و اخباری هستند که به نظرشان پرطرفداری دارد تا بتوانند نیازهای خود را فراهم سازند.
به این ترتیب رسانه جریان اصلی در پی جلب مخاطب بیشتر برای دستیابی به سود بیشتر است. به بیان دیگر، برای رسانه های جریان اصلی در اقتصاد توجه، هدف اصلی شرکتها جذب توجه مخاطبان و افزایش نرخ بازدهی است. برای این منظور، شرکتها باید محتوایی با کیفیت و مطلوب جامعه تولید کنند و از روشهای جذب توجه مخاطبان، مانند استفاده از عناوین جذاب، ارائه محتوای بصری و بازیسازی و نیز شگردهای مختلف مبتنی بر نیازهای روانی و کنترل افکار عمومی استفاده کنند. به باور من رسانه جریان اصلی در پی دامن زدن به یکسان سازی نیز هست تا بتواند جمعیت بیشتری را مورد پوشش محتوای خود قرار دهد.
یکی از مثالهای خوب برای نمایش اقتصاد توجه، شبکه اجتماعی فیسبوک است. فیسبوک به عنوان یکی از بزرگترین شبکههای اجتماعی جهان، با استفاده از روشهای پیشرفته، توانسته است به یکی از قدرتمندترین موجودیتهای دنیای تجارت و بازاریابی تبدیل شود.
فیسبوک با ارائه خدمات و سرویسهایی با کیفیت، سعی در جذب توجه و ایجاد وفاداری بیشتر مخاطبان به خود دارد. این شبکه اجتماعی با ارائه طرح اعلانات تبلیغاتی هوشمند و جذاب، توانسته است محصولات و خدمات مختلف را به گروههای مختلف مخاطبان خود معرفی کند.
فیسبوک با استفاده از الگوریتمهای پیشرفته و تحلیل دادههای کاربران، توانسته است دقیقاً نیازهای هر کاربر را شناسایی کند و به آنها محتوای مورد نظر خود را ارائه کند. همچنین با ابزار تبلیغاتی فیسبوک، شرکتها میتوانند به سادگی با استفاده از روشهای جذاب و هوشمند، محصولات و خدمات خود را به گروههای مختلف کاربران فیسبوک معرفی کنند و توجه آنها را به سمت خود جلب کنند.
کاراکتر «لوزر» هم به شخصیتی گفته میشود که در موارد مختلف زندگی خود، به دلایل مختلفی مانند عدم قدرت جذب توجه و نبودهای فردی، با شکست مواجه میشود. این کاراکتر معمولاً در فیلمها و سریالها به تصویر کشیده میشود و برای ایجاد شناخت و احساس همدردی با تجربیات این شخصیت، استفاده میشود.
این نوع از شخصیتها در رسانهها ممکن است تاثیری بر رفتار و تصمیمگیریهای مخاطبین داشته باشد. به عنوان مثال، اگر یک کاراکتر بازنده در یک برنامه تلویزیونی به عنوان فردی بیاعتماد به نفس و ناموفق ترسیم شود، ممکن است برخی از مخاطبین به دلیل تمایل به جلوگیری از شبیه شدن به این شخصیت، به سمت تلاش بیشتر در زندگی خود سوق پیدا کنند.
به نظر میرسد که رابطه بین اقتصاد توجه و کاراکتر لوزر، ضعیف است ولی در واقعیت، این دو موضوع با یکدیگر مرتبط هستند.
به طور کلی، شخصیتهایی که در جامعه کمتر مورد توجه قرار میگیرند، بیشتر احتمال دارند که در برابر سایر افراد احساس ناکامی کنند و در نهایت به شکست برسند. اقتصاد توجه نیز به صورت غیرمستقیم، بر روی شخصیت و رفتار افراد تاثیر میگذارد.
باید توجه کرد اصطلاح «فریک» و «لوزر» هر دو برای توصیف فردی استفاده میشود که نتوانسته است به اهدافش دست پیدا کند، اما با این حال، این دو عبارت در معنای خاص خودشان تفاوت دارند.
فردی که به عنوان "فریک" شناخته میشود، یک فرد غیرمعمول یا غیراستاندارد است. این شخص ممکن است به دلیل رفتارهای نامعمول، سبک زندگی غیرمعمول، عقاید جدید و خلاقانه یا تفکرات نوین، از دیدگاه جامعه به نوعی متمایل به عدم قبولی باشد. اما فردی که به عنوان «لوزر» شناخته میشود، شخصی است که از نظر جامعه در تلاش برای دستیابی به اهدافش شکست میخورد و در نتیجه، به عنوان یک شخص ناکام شناخته میشود.
بنابراین، تفاوت اصلی بین دو عبارت «فریک» و «لوزر» این است که در حالی که فردی که به عنوان فریک شناخته میشود به دلیل موقعیت غیرمعمول، خلاقانه یا نویده شده است، لوزر شخصی است که نتوانسته است به اهدافش دست پیدا کند و در نتیجه، به نوعی با شکست مواجه شده است.
در رسانه جریان اصلی نیز، کاراکتر لوزر در بسیاری از موارد به تصویر شخصیتهایی که در زندگی خود با شکست مواجه میشوند، اشاره دارد و در بسیاری از موارد با افرادی که در زندگی خود به موفقیت نرسیدهاند، همراه شود.
از سوی دیگر، اقتصاد توجه در رسانه جریان اصلی به عنوان یک مفهوم مثبت شناخته میشود. در حال حاضر، رسانههای جریان اصلی از جمله تلویزیون، فضای مجازی، رسانههای اجتماعی و سایر پلتفرمهای آنلاین، نقش بسیار مهمی در اقتصاد توجه ایفا میکنند.
مفهوم کاراکتر بازنده در جریان اصلی رسانهای به عنوان فردی است که در مقابل وضعیتهای مختلف، نظیر فرصتهای شغلی، تحصیلات، درآمد و زندگی خانوادگی، دچار ناکامی شده و توانایی پاسخگویی به چالشهای زندگی را ندارد.
در این رابطه، نقش رسانهها بسیار حائز اهمیت است. رسانهها در انتقال اطلاعات و تصاویر از دنیای اطراف به مخاطبان خود، تأثیر قابل توجهی بر روی نگرش و رفتار افراد دارند. در اینجا، اقتصاد نیز نقش مهمی در شکلدهی به نگرش افراد نسبت به کاراکتر بازنده دارد.
اگر در جامعهای اقتصاد پویاست و رونق دارد، شخصیتهای بازنده بیشتر از فرصتهای شغلی و توانمندیهای خود بهرهمند میشوند و این باعث میشود که رسانهها نیز بیشتر به گوش دادن به داستانهای موفقیت تمایل داشته باشند.
اما در جامعهای با اقتصاد ضعیف، شخصیتهای بازنده بیشتر دچار مشکلاتی همچون بیکاری، فقر و عدم دسترسی به فرصتهای شغلی میشوند و رسانهها نیز بیشتر به گوش دادن به داستانهای ناکامی تمایل دارند.
بنابراین، در جامعههای با اقتصاد پویا و رونق، رسانهها بیشتر به ارائه مطالبی درباره افراد موفق تمایل دارند ولی در جامعههای با اقتصاد ضعیف، رسانهها بیشتر به ارائه مطالبی درباره افراد بازنده تمایل دارند.
در جوامعی که رسانهها به داستانهای موفقیت تمرکز میکنند، انگیزه و اعتماد به نفس افراد بیشتر میشود و آنها تلاش بیشتری برای رسیدن به هدفهای خود خواهند کرد.
استفاده از شخصیت لوزر در رسانه های اصلی جوامعی که اقتصاد پویا و موفق ندارند، برای ایجاد همزادپنداری در مخاطب و جلب توجه مخاطب استفاده شود. چرا که آنچه مشکل شخصیت بازنده است در واقع مسئله زندگی روزمره شخص مخاطب نیز هست. این یگانه پنداری مخاطب با شخصیت بازنده به افزایش توجه و در نتیجه رونق اقتصاد توجه در بین این دسته از مخاطبان شدت می بخشد.
اما در نهایت می توان انتظار داشت، در جوامعی که رسانهها به داستانهای افراد بازنده تمرکز دارند، افراد با اعتماد به نفس کمتری تلاش خواهند کرد و این در نهایت میتواند به تضعیف اقتصاد و فروپاشی اجتماعی منجر شود.
از سوی دیگر با توجه به اینکه رسانهها تأثیر پذیرند و میتوانند نگرش جامعه را شکل دهند، باید به دنبال ارائه داستانهای متنوع باشند. به عنوان مثال، رسانهها نباید فقط به داستانهای موفقیت تمرکز کنند، بلکه باید به داستانهای شخصیتهای بازنده نیز توجه کنند و راه حلهای مناسبی برای آنها پیدا کنند.
همچنین، رسانهها باید به ارائه داستانها و اخباری درباره فرصتهای شغلی و توانمندیهای جدید نیز توجه کنند تا اینکه جامعه به دنبال تحقق رویاهای خود باشد.
داستانهای متنوع مخاطب های بیشتری را به خود جلب می کند و پوشش سلایق بیشتری را موجب می شود و باعث ایجاد گردش اقتصادی بیشتری در حوزه اقتصاد توجه می شود.
رسانه جریان اصلی با نمایش شخصیت بازنده یک دیگری نیز خلق می کند. دیگریای که عامل شناسای خود ِمخاطب نیز تبدیل می گردد. در نسبت با این دیگری بازنده، مخاطب نسبت خود را با لوزر یا وینر بودن تعیین می کند.
این را هم نباید از قلم انداخت که رسانه جریان اصلی نیازی به آگاه سازی مخاطب به هر چیزی که مانع توجه مخاطب می شود ندارد و اغلب در پی آگاه سازی نیست. نمایش لوزر به نوعی هشدار هم می تواند تعبیر شود که در آن رسانه جریان اصلی مخاطب را از لوزر شدن بر حذر می دارد اما وینر یا شخصیت برنده را مطابق نُرم و هنجار مورد نظر خود برای کسب سود بیشتر معرفی میکند.