کتاب دیالکتیک روشنگری

کتاب « دیالکتیک روشنگری » تاثیر "ماکس هورکهایمر" و "تئودور آدرنو" بدون شک ،تأثیرگذارترین کتاب انتشار یافته در مکتب تئوری انتقادی فرانکفورت است. این مقاله که در طول جنگ جهانی دوم نوشته شده و به صورت شخصی در بین مخاطبان در گردش بوده است ، در سال 1947 منتشر شد . نویسندگان در مگامه می نویسند "آنچه ما قرار بود انجام دهیم ، چیزی غیر از توضیح این موضوع نبود که چرا بشریت ، به جای ورود به یک وضعیت واقعا انسانی ، در حال غرق شدن در گونه جدیدی از بربریت است ؟ " با این حال ، این تاثیر فراتر از انتقاد صرف از وقایع معاصر قدم نهاده است و بعضی تحولات جزئی را از مدید تاریخی دیده است ،نظیر تولد تاریخ غربی . همینطور ذهنیت خود را از جنگیدن با نیروهای طبیعی ، هنظیر آن چه در اسطوره ها نشان داده شده است ، در یک پیچش عظیم به تهدید آمیزترین تجربه های حال حاضر متصل می کنند . این کتاب شامل پنج فصل است که در نگاه اول به هم رابطهی ندارند و با تعدادی یادداشت کوتاه همراه است . تجزیه و تحلیل های متفاوت مربوط به پدیده هایی از قبیل جدا شدن علم از زندگی عملی ، اخلاق رسمی ، ماهیت دستکاری، فرهنگ سرگرمی و یک ساختار رفتاری پارانوئیدی است ، که بر ضد تلاش برای مقاومت با نیروهای طبیعی بیان شده است و این نشانگر ممحدودهیت های روشنگری است


برای دانلود کتاب دیالکتیک روشنگری اینجا را کلیک کنید

حکایت: ابلیس و فرعون

ابلیس و فرعون

روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشه‌ای انگور در دست داشت و تناول می‌کرد.ابلیس گفت: آیا می‌توانی این خوشه انگور تازه را به مروارید تبدیل کنی؟ فرعون گفت: نه.ابلیس به لطایف‌الحیل و سحر و جادو، آن خوشه انگور را به خوشه‌ای مروارید تبدیل کرد.
فرعون تعجب کرد و گفت: احسنت! عجب استاد ماهری هستی.ابلیس خود را به فرعون نزدیک کرد و یک پس گردنی به او زد و گفت: مرا با این استادی و مهارت حتی به بندگی قبول نکردند، آن وقت تو با این حماقت، ادعای خدایی می‌کنی؟

حکایت: این نیز بگذرد

این نیز بگذرد

بزرگی در عالم خواب دید که کسی به او می‌گوید: فردا به فلان حمام برو و کار روزانه حمامی را از نزدیک نظاره کن.دو شب این خواب را دید و توجه نکرد ولی فردای شب سوم که خواب دید به آن حمام مراجعه کرد دید حمامی با ز حمت زیاد و در هوای گرم از فاصله دور برای گرم کردن آب حمام هیزم می آورد و استراحت را بر خود حرام کرده است.
به نزدیک حمامی رفت و گفت: کار بسیار سختی داری، در هوای گرم هیزم ها را از مسافت دوری می آوری و...حمامی گفت: این نیز بگذرد.
یکسال گذشت برای بار دوم همان خواب را دید و دو باره به همان حمام مراجعه کرد. دید آن مرد شغلش عوض شده و در داخل حمام از مشتری‌ها پول می‌گیرد.مرد وارد حمام شد و گفت: یک سال پیش که آمدم کار بسیار سختی داشتی ولی اکنون کار راحت تری داری، حمامی گفت: این نیز بگذرد.
دو سال بعد هم خواب دید. این بار زودتر به محل حمام رفت ولی مرد حمامی را ندید. وقتی جویا شد گفتند: او دیگر حمامی نیست در بازار تیمچه‌ای (پاساژی) دارد و یکی از معتمدین بزرگ است.به بازار رفت و آن مرد را دید گفت: خدا را شکر که تا چندی پیش حمامی بودی ولی اکنون می‌بینم معتمد بازار و صاحب تیمچه‌ای شده‌ای.حمامی گفت: این نیز بگذرد.مرد تعجب کرد گفت: دوست من، کار و موقعیت خوبی داری چرا بگذرد؟
چندی که گذشت این بار خود به دیدن بازاری رفت ولی او آن جا نبود.مردم گفتند: پادشاه فرد مورد اعتمادی را برای خزانه داری خود می‌خواسته ولی بهتر از این مرد کسی را پیدا نکرد و او در مدتی کم از نزدیکترین وزیر پادشاه شد و چون پادشاه او را امین می‌دانست وصیت کرد که پس از مرگش او را جانشینش قرار دهند. کمی بعد از وصیت، پادشاه فوت کرد اکنون او پادشاه است.

مرد به کاخ پادشاهی رفت و از نزدیک شاهد کارهای حمامی قبلی و پادشاه فعلی بود. جلو رفت خود را معرفی کرد و گفت: خدا را شکر که تو را در مقام بلند پادشاهی می‌بینم پادشاه فعلی و حمامی قبلی. گفت: این نیز بگذرد.
مرد شگفت زده شد و گفت: از مقام پادشاهی بالاتر چه می‌خواهی که باید بگذرد؟
ولی مرد سفر بعدی که به دربار پادشاهی مراجعه کرد گفتند: پادشاه مرده است ناراحت شد به گورستان رفت تا عرض ادبی کرده باشد.مشاهده کرد بر روی سنگ قبری که در زمان حیاتش آماده نموده حک کرده و نوشته است این نیز بگذرد.
هم موسم بهــار طرب خیـز بگــذرد
هم فصــل ناملایم پاییــز بگــــذرد
گر نا ملایمی به تــو کـرد از قضــا
خود را مساز رنجه که این نیز بگذرد