مفهوم کاراکتر بازنده در جریان اصلی رسانه ای فرهنگ عامه در نسبت با اقتصاد توجه


  

لازم می بینم ابتدا هر کدام از سه مفهوم «کاراکتر بازنده» و «اقتصاد توجه» و «رسانه جریان اصلی» را توضیح دهم.

 

"اقتصاد توجه" یا Attention Economy به مفهوم این است که در دنیای امروز، ما با انبوهی از اطلاعات و محتوا در همه جا مواجه هستیم. شرکت‌های بزرگ، تبلیغات و رسانه‌ها برای جلب توجه ما به سوی خدمات و محصولاتشان، از تکنیک‌های مختلفی استفاده می‌کنند.

این تکنیک‌ها شامل استفاده از عناوین جذاب، طراحی صفحات ویدئوها و ارائه محتوای جذاب و جالب و غیره است. بنابراین، اقتصاد توجه به مفهوم این است که توجه افراد به محتوا و خدماتی که ارائه می‌شود، به عنوان یک منبع قدرت برای شرکت‌ها و سازمان‌ها در نظر گرفته می‌شود.

در واقع، اقتصاد توجه به فرآیندی اشاره دارد که شرکت‌ها و سازمان‌ها برای جذب توجه مخاطبان، سعی در ارائه محتوایی با کیفیت و جالب دارند تا بتوانند با این رقابت شدید در بازار، موفق باشند.

 

رسانه جریان اصلی یا Mainstream Media، به رسانه‌هایی اشاره دارد که در جامعه‌ای وسیع تر شناخته می‌شوند و بیشتر نفوذ و تاثیر در آن دارند. این رسانه‌ها عموماً شامل رسانه‌های سنتی مانند تلویزیون، رادیو، روزنامه و مجلات هستند.

از آنجایی که این رسانه‌ها به صورت گسترده در جامعه توزیع می‌شوند و بیشتر از سایر رسانه‌ها دسترسی به منابع و منابع خبری دارند، تأثیر زیادی در تشکیل عقاید و نظرات عمومی دارند. با این حال، برخی افراد معتقدند که رسانه‌های جریان اصلی ممکن است به دلیل تمرکز زیاد بر چند موضوع، کنترل شده توسط نهادهای قدرتمند و یا تحریف خبرها، به عنوان شکلی از پوپولیسم و نابرابری اطلاعاتی در جامعه محسوب شوند.

بعضی افراد معتقدند که رسانه های جریان اصلی بیشتر از هر چیز دیگری به حفظ و حراست از جایگاه خود و تأمین صرفه‌جویی مالی خود اهتمام دارند و از این رو، اخبار را با نظریه‌پردازی و شناور ساختن گاهی تحریف و تغییر می‌دهند تا خوانندگان و تماشاچیان بیشتری جذب کنند. همچنین، این رسانه ها به دنبال پوشش دادن به رویدادها و اخباری هستند که به نظرشان پرطرفداری دارد تا بتوانند نیازهای خود را فراهم سازند.

 

به این ترتیب رسانه جریان اصلی در پی جلب مخاطب بیشتر برای دستیابی به سود بیشتر است. به بیان دیگر، برای رسانه های جریان اصلی در اقتصاد توجه، هدف اصلی شرکت‌ها جذب توجه مخاطبان و افزایش نرخ بازدهی است. برای این منظور، شرکت‌ها باید محتوایی با کیفیت و مطلوب جامعه تولید کنند و از روش‌های جذب توجه مخاطبان، مانند استفاده از عناوین جذاب، ارائه محتوای بصری و بازی‌سازی و نیز شگردهای مختلف مبتنی بر نیازهای روانی و کنترل افکار عمومی استفاده کنند. به باور من رسانه جریان اصلی در پی دامن زدن به یکسان سازی نیز هست تا بتواند جمعیت بیشتری را مورد پوشش محتوای خود قرار دهد.

یکی از مثال‌های خوب برای نمایش اقتصاد توجه، شبکه اجتماعی فیسبوک است. فیسبوک به عنوان یکی از بزرگترین شبکه‌های اجتماعی جهان، با استفاده از روش‌های پیشرفته، توانسته است به یکی از قدرتمندترین موجودیت‌های دنیای تجارت و بازاریابی تبدیل شود.

فیسبوک با ارائه خدمات و سرویس‌هایی با کیفیت، سعی در جذب توجه و ایجاد وفاداری بیشتر مخاطبان به خود دارد. این شبکه اجتماعی با ارائه طرح اعلانات تبلیغاتی هوشمند و جذاب، توانسته است محصولات و خدمات مختلف را به گروه‌های مختلف مخاطبان خود معرفی کند.

فیسبوک با استفاده از الگوریتم‌های پیشرفته و تحلیل داده‌های کاربران، توانسته است دقیقاً نیازهای هر کاربر را شناسایی کند و به آن‌ها محتوای مورد نظر خود را ارائه کند. همچنین با ابزار تبلیغاتی فیسبوک، شرکت‌ها می‌توانند به سادگی با استفاده از روش‌های جذاب و هوشمند، محصولات و خدمات خود را به گروه‌های مختلف کاربران فیسبوک معرفی کنند و توجه آن‌ها را به سمت خود جلب کنند.

کاراکتر «لوزر» هم به شخصیتی گفته می‌شود که در موارد مختلف زندگی خود، به دلایل مختلفی مانند عدم قدرت جذب توجه و نبودهای فردی، با شکست مواجه می‌شود. این کاراکتر معمولاً در فیلم‌ها و سریال‌ها به تصویر کشیده می‌شود و برای ایجاد شناخت و احساس همدردی با تجربیات این شخصیت، استفاده می‌شود.

این نوع از شخصیت‌ها در رسانه‌ها ممکن است تاثیری بر رفتار و تصمیم‌گیری‌های مخاطبین داشته باشد. به عنوان مثال، اگر یک کاراکتر بازنده در یک برنامه تلویزیونی به عنوان فردی بی‌اعتماد به نفس و ناموفق ترسیم شود، ممکن است برخی از مخاطبین به دلیل تمایل به جلوگیری از شبیه شدن به این شخصیت، به سمت تلاش بیشتر در زندگی خود سوق پیدا کنند.

 

به نظر می‌رسد که رابطه بین اقتصاد توجه و کاراکتر لوزر، ضعیف است ولی در واقعیت، این دو موضوع با یکدیگر مرتبط هستند.

به طور کلی، شخصیت‌هایی که در جامعه کمتر مورد توجه قرار میگیرند، بیشتر احتمال دارند که در برابر سایر افراد احساس ناکامی کنند و در نهایت به شکست برسند. اقتصاد توجه نیز به صورت غیرمستقیم، بر روی شخصیت و رفتار افراد تاثیر می‌گذارد.

باید توجه کرد اصطلاح «فریک» و «لوزر» هر دو برای توصیف فردی استفاده می‌شود که نتوانسته است به اهدافش دست پیدا کند، اما با این حال، این دو عبارت در معنای خاص خودشان تفاوت دارند.

فردی که به عنوان "فریک" شناخته می‌شود، یک فرد غیرمعمول یا غیراستاندارد است. این شخص ممکن است به دلیل رفتارهای نامعمول، سبک زندگی غیرمعمول، عقاید جدید و خلاقانه یا تفکرات نوین، از دیدگاه جامعه به نوعی متمایل به عدم قبولی باشد. اما فردی که به عنوان «لوزر» شناخته می‌شود، شخصی است که از نظر جامعه در تلاش برای دستیابی به اهدافش شکست می‌خورد و در نتیجه، به عنوان یک شخص ناکام شناخته می‌شود.

بنابراین، تفاوت اصلی بین دو عبارت «فریک» و «لوزر» این است که در حالی که فردی که به عنوان فریک شناخته می‌شود به دلیل موقعیت غیرمعمول، خلاقانه یا نویده شده است، لوزر شخصی است که نتوانسته است به اهدافش دست پیدا کند و در نتیجه، به نوعی با شکست مواجه شده است.

 

 

در رسانه جریان اصلی نیز، کاراکتر لوزر در بسیاری از موارد به تصویر شخصیت‌هایی که در زندگی خود با شکست مواجه می‌شوند، اشاره دارد و در بسیاری از موارد با افرادی که در زندگی خود به موفقیت نرسیده‌اند، همراه شود.

از سوی دیگر، اقتصاد توجه در رسانه جریان اصلی به عنوان یک مفهوم مثبت شناخته می‌شود. در حال حاضر، رسانه‌های جریان اصلی از جمله تلویزیون، فضای مجازی، رسانه‌های اجتماعی و سایر پلتفرم‌های آنلاین، نقش بسیار مهمی در اقتصاد توجه ایفا می‌کنند.

مفهوم کاراکتر بازنده در جریان اصلی رسانه‌ای به عنوان فردی است که در مقابل وضعیت‌های مختلف، نظیر فرصت‌های شغلی، تحصیلات، درآمد و زندگی خانوادگی، دچار ناکامی شده و توانایی پاسخگویی به چالش‌های زندگی را ندارد.

 

در این رابطه، نقش رسانه‌ها بسیار حائز اهمیت است. رسانه‌ها در انتقال اطلاعات و تصاویر از دنیای اطراف به مخاطبان خود، تأثیر قابل توجهی بر روی نگرش و رفتار افراد دارند. در اینجا، اقتصاد نیز نقش مهمی در شکل‌دهی به نگرش افراد نسبت به کاراکتر بازنده دارد.

اگر در جامعه‌ای اقتصاد پویاست و رونق دارد، شخصیت‌های بازنده بیشتر از فرصت‌های شغلی و توانمندی‌های خود بهره‌مند می‌شوند و این باعث می‌شود که رسانه‌ها نیز بیشتر به گوش دادن به داستان‌های موفقیت تمایل داشته باشند.

اما در جامعه‌ای با اقتصاد ضعیف، شخصیت‌های بازنده بیشتر دچار مشکلاتی همچون بیکاری، فقر و عدم دسترسی به فرصت‌های شغلی می‌شوند و رسانه‌ها نیز بیشتر به گوش دادن به داستان‌های ناکامی تمایل دارند.

بنابراین، در جامعه‌های با اقتصاد پویا و رونق، رسانه‌ها بیشتر به ارائه مطالبی درباره افراد موفق تمایل دارند ولی در جامعه‌های با اقتصاد ضعیف، رسانه‌ها بیشتر به ارائه مطالبی درباره افراد بازنده تمایل دارند.

در جوامعی که رسانه‌ها به داستان‌های موفقیت تمرکز می‌کنند، انگیزه و اعتماد به نفس افراد بیشتر می‌شود و آن‌ها تلاش بیشتری برای رسیدن به هدف‌های خود خواهند کرد.

استفاده از شخصیت لوزر در رسانه های اصلی جوامعی که اقتصاد پویا و موفق ندارند، برای ایجاد همزادپنداری در مخاطب و جلب توجه مخاطب استفاده شود. چرا که آنچه مشکل شخصیت بازنده است در واقع مسئله زندگی روزمره شخص مخاطب نیز هست. این یگانه پنداری مخاطب با شخصیت بازنده به افزایش توجه و در نتیجه رونق اقتصاد توجه در بین این دسته از مخاطبان شدت می بخشد.

اما در نهایت می توان انتظار داشت، در جوامعی که رسانه‌ها به داستان‌های افراد بازنده تمرکز دارند، افراد با اعتماد به نفس کمتری تلاش خواهند کرد و این در نهایت می‌تواند به تضعیف اقتصاد و فروپاشی اجتماعی منجر شود.

از سوی دیگر با توجه به اینکه رسانه‌ها تأثیر پذیرند و می‌توانند نگرش جامعه را شکل دهند، باید به دنبال ارائه داستان‌های متنوع باشند. به عنوان مثال، رسانه‌ها نباید فقط به داستان‌های موفقیت تمرکز کنند، بلکه باید به داستان‌های شخصیت‌های بازنده نیز توجه کنند و راه حل‌های مناسبی برای آن‌ها پیدا کنند.

همچنین، رسانه‌ها باید به ارائه داستان‌ها و اخباری درباره فرصت‌های شغلی و توانمندی‌های جدید نیز توجه کنند تا اینکه جامعه به دنبال تحقق رویاهای خود باشد.

داستانهای متنوع مخاطب های بیشتری را به خود جلب می کند و پوشش سلایق بیشتری را موجب می شود و باعث ایجاد گردش اقتصادی بیشتری در حوزه اقتصاد توجه می شود.

رسانه جریان اصلی با نمایش شخصیت بازنده یک دیگری  نیز خلق می کند. دیگری‌ای که عامل شناسای خود ِمخاطب نیز تبدیل می گردد. در نسبت با این دیگری بازنده، مخاطب نسبت خود را با لوزر یا وینر بودن تعیین می کند.

این را هم نباید از قلم انداخت که رسانه جریان اصلی نیازی به آگاه سازی مخاطب به هر چیزی که مانع توجه مخاطب می شود ندارد و اغلب در پی آگاه سازی نیست. نمایش لوزر به نوعی هشدار هم می تواند تعبیر شود که در آن رسانه جریان اصلی مخاطب را از لوزر شدن بر حذر می دارد اما وینر یا شخصیت برنده را مطابق نُرم و هنجار مورد نظر خود برای کسب سود بیشتر معرفی میکند.

نقدی بر نمایش" سه روایت از زندگی"


نویسنده نمایشنامه:یاسمینا رضا- کارگردان: سیما تیرانداز- بازیگران: سیماتیرانداز،علی مولایی، امیرکاوه آهنین جان،لیلی رشیدی

سالن استاد سمندریان خرداد 1393

 

 

 

 

یاسمینا رضا نویسنده ی فرانسوی تبار در میان جماعت تاتر دوست ایرانی از محبوبیتی خاصی بر خوردار است ،نمایشنامه ی "سه روایت از زندگی" نیز چون دغدغه ای همیشگی نویسنده درباره روابط است. ارتباطاتی که  در عین سادگیِ ظاهری همواره با پیچیده گی ها ودرونیات تنش زای خود گره خورده است 

 ماجرا شب نشینی چند ساعته  دو زوج را روایت می کند که احترام و محبت ما بینشان بیشتر بر پایه ارتباط رییس و کارمندی است تا عواطف دوستانه. زوج مهمان با بازی امیرکاوه آهنین جان و لیلی رشیدی یک شب زودتر از موعدِ دعوت ، به منزل میزبانان خود  با بازی سیما تیرانداز و علی مولایی  می روند. نوع رابطه ی  بین زوج میهمان نا آشنا نیست افرادی که  یکدیگر را با کلمات عاشقانه و احترام آمیز صدا می زنند و لحن گفتارشان پر از طعنه و تحقیر و عداوت نسبت به هم است. مرد(امیرکاوه آهنین) رییس مرکز پژوهشی است و تا حدودی بالا دستی مرد میزبان نیز (علی مولایی ) به حساب می آید. وی شخصی است که زن خود را بسیار نادان می داند؛ اما نکته قابل توجه این است که او نه تنها از این نادانی و عدم آگاهی همسر نسبت به مسایل علمی  و محیطی  ناراحت نیست بلکه اتفاقا دست آویز تفریح و تحقیراش نیز هست و از استهزا ی زنش در جمع  ابایی ندارد. زن (لیلی رشیدی) با اینکه از جهلش بی اطلاع نیست اما  با سوال های احمقانه و سطحی اش آن را نمایان تر میسازد و حتا این اعتماد به نفس را دارد که در مورد هر آنچه می خواهد با قاطعیت نظر بدهد و حکم صادر کند و بر خلاف ظاهر بی دست و پایش چون از بدجنسی ها و بازی های مزوارنه شوهرش نسبت به دیگران آگاه است، با رو کردن دست شوهر در جمع و نقل قول از گفته های خصوصی اش از وی انتقام میگیرد. دو زوج دیگر نیزفاقد گرمایی در روابط خود می باشند.زن درگیر زندگی کارمندی است و کمی عصبی. مرد دانشمند است، در دپارتمان نجوم مشغول به کار است و کمی نامتعادل.در این میان کودکی هم وجود دارد که از بیرون صحنه صدایش شنیده میشود و نقش کم رنگ و بیشتر هدایت کننده ای  را برعهده دارد و با فریاد های گاه و بیگاهش زوج میزبان را مدام به اتاقش فرا می خواند. درام داستان از آنجایی شکل می گیرد که مهمان(امیرکاوه آهنین) در لفافه به همکار خود می فهماند که تحقیقاتی که مرد دانشمند سال ها برایش زحمت کشیده است را شخص دیگری زودتر از او مطرح کرده است و شاید قبل از وی موفق به ثبت آن شود. این خبر که به معنی نابودی حرفه ای  مرد(علی مولایی )است ترسی بی امان را در وی ایجاد می کند. اما این حالت روحی او برای دیگران و حتا زنش هم کلافه کننده است. حال این عکس العمل ها و روند برخوردی و در واقع کنش و واکنش این افراد در سه پرده متفاوت به تصویر کشیده میشود. به عبارت دیگر  به رویداد پیش آمده با سه نوع رفتار پاسخ داده می شود:

 

در پرده اول قرار است شخصیت ها با  محافظه کاری و میانه روی و در حیطه ی حفظ حریم های عرفی با یکدیگر صجبت کنند و سلاحشان طعنه و زخم زبان باشد. زیر دست  فکر می کند  با فروتنیِ چاپلوسانه  می تواند نظر حمایتی بالادستی اش را داشته باشد اما زن از ذلت شوهر دانشمندش به خشم می آید و او را حقیر می شمارد.

در پرده دوم قرار است  ا" دیوار محافظه کاری ها برداشته شود"  و مرد دانشمند اجازه ندهد کسی تحقیرش کند . تلاشی مذبوحانه  که به  خشم می انجامد، و از واکنش هایی بی منطق و عصبی سرشار است . زن  این بار  از رفتار جسورانه شوهرش ناراحت  می شود و سعی در درست کردن اوضاع  دارد!

 در پرده سوم گویی  درک افراد از اتفاقات ناخوشایند آینده آنها را به سمت نوعی بی قیدی سوق می دهد و تلاش می کنند که با استفاده از مشروبات الکلی راه حل " هرچه پیش آید خوش آید" را دسته کم بصورت مقطعی در پیش گیرند.

بعله "قرار است " که همه این ها اتفاق بیوفتد اما آن را در  جریان نمایش نمی بینیم  و چنانچه کسی  متن را نخوانده باشد نمی تواند ببه اصل ماجرا پی ببرد. عدم شخصیت پردازی مناسب کاراکتر ها، درک آنها را با مشکل مواجه می کند. مخاطب قرار است سه واکنش متفاوت از افرادی را مورد قضاوت قرار دهد که هر یک دارای  خصوصیت رفتاری، اخلاقی و فکری  مشخصی هستند که پیش تر با آنها آشنا شده است. در حالی که این  واکنش ها هستند که بر کاراکتر سوار شده اند افسارشان را به دست دارند در نتیجه بازیگر صرفا نقشی تصنعی و جداشده از نقش اصلی  را عهده دار می شود.

  اگرچه رگه هایی از طنز که هدفش صرفا خنداندن مخاطب هم  نیست در کار دیده می شود و از نقاط قوت و قابل ستایش کار به حساب می آید  اما اگر بُعد فلسفی می توانست فایق بر بعد طنز باشد و یا دسته کم توازنی ما بینشان ایجاد کند؛ مخاطب می توانست  جای اینکه منتظر صحنه ای طنزآمیز باشد تا بتواند قهقه سر دهد و از ناکام ماندن در این امر دلخور شود ( روندی که متاسفانه بنا به دلایلی که در این مقاله نمی گنجد کم کم چون ویروسی درمیان مخاطبین تاتر رو به افزایش است)تحت تاثیر قرار گرفته و توجه خود را صرف موضوع و بن مایه داستان  می کرد. به جرات می توان گفت که این سه روایت بخصوص از نیمه پرده  دوم روندی کسالت باری به خود می گیرد.  مثل اینکه موضوعی را که زیاد هم  جالب نباشد دوباره و چند باره با تغییرات نچندان حایز اهمیت دید و شنید .البته  پرده سوم به دلیل فضای بی قیدانه ترش و چون  بارطنز بیشتری را بدوش می کشد و نیز بازی قابل توجه امیر کاوه آهنین جان  از کسالت حاصل از قاب دومش می کاهد، اما همان نافهمی دو روایت قبلی را به دنبال خود می کشد.

کار تقریبن موسیقی ندارد و تنها یک صدای ضبط شده از ترانه ای کودکانه فرانسوی است که در هر پرده ای  تکرار می شود و  انگار طعنه ایست به کودکانه بودن پندارخام زندگی ای که برپایه علم وآگاهی فرض می شود. فضای صحنه ساده است.  دیوارها که با انبوه رشته سیم های نازک و لخت پوشانیده شده است درعین سادگی، سردی فضای حاکم را در تضاد با صحنه ای که اتفاقا در ابتدا تصویر  گرم و شادی را نشان می دهد، به خوبی القا می کند؛ و این حس را در مخاطب ایجاد می کند که چیزی درست نیست و  شادی دروغینی بر فضای خانواد گی حاکم است.

نوک پیکان قلم یاسمینا رضا در نمایشنامه "سه روایت از زندگی" و دیگر داستان هایش به سوی طبقه متوسطی است که بشدت بدان نقد دارد. زندگی انسان مدرن که برای اهداف و ایده هایش نقشه ها کشیده بود در خطر است و این خطر بیشتر از همه ، طبقه متوسط را مورد تخریب قرار میدهد این طبقه با نگاه  احترام آمیزش نسبت به زندگی و دغدغه هایی که صرفا معیشتی هم نیست در سراشیبی خطرناکی از انحطاط اخلاقی قرار دارد .طبقه ای  که همیشه  سعی داشته از از پیرامون خود آگاه باشد و نسبت به مسایل دور و بر خود، حساسیت نشان دهد، حالا گاها کتاب می خواند و به وفور اخبار نگاه می کند و رفته رفته ایده آل هایش ازعمل به حرف تبدیل میشود و رفته رفته تعداد روشنفکران "محفلی" اش چون قارچ های سمی زیادتر می شود. افرادی با دانایی های " اقیانوسی با یک بند انگشت عمق"  پا عرصه وجود می گذارند وحتا ادیب و فرزانه فرض میشوند و مقبولیت ها  بدست می آورند . نقد پذیری جایگاه خود را به جماعت تایید کننده و تحسین کنده تفویض می دارد.افراد آگاه از محافل طرد و مسخره میشوند. هر عمل غیرمنفعل ای معدوم شدنی و غیرمتمدنانه فرض می شود و خلاصه اینکه این " انبوه بی تحرک روشنفکران " که از ترس، بی لیاقتی وجهل و ژست های پوشالی شان به میانه روی هایی صرف روی آورده  ند  فضای فکری بالنده و پویای این طبقه را چون مردابی در خود فرو می برد و کم کم ارزش های نوع زندگی اش را از کیسه تهی می کنند. " سه روایت از زندگی" سعی دارد در هر پرده لایه های درونی و یا منفعل افراد را بیرون بریزد و هر کس شکلی از خود را بروز دهد که نقاب از چهره ی واقعی اش برداشته است. در واقع شخصیت ها در هر پرده درونیات خود را لو می دهند.  آنچه از این نمایش انتظار می رفت آن بود که نگاهی نقادانه تر و برشی عمیق تر از زندگی این طبقه را مورد تحلیل و بررسی قرار دهد.

 

نویسنده نقد: سمیرا میس بابایی

به نقل از نشریه دنیای تصویر شماره 242

راه بلد

راه بلد

 

بررسی «نرم‌افزارهای مسیریاب» به‌عنوان‌یک نا انسان مؤثر بر فرهنگ، اقتصاد و مناسبات انسانی

بر پایه نظریه کنشگر – شبکه لاتور و کالون

 

 



 

 

 

 

 

 

مقدمه

اگر روزی رفتن به جاهایی که نمی شناختیم برایمان دردسر ساز می شد و ترس از گم شدن یا پیدا نکردن مقصد، در انبوه کوچه ها و خیابانها و جاده ها ما را به دلهره وا می داشت و از حرکت منصرف می کرد، امروز دیگر اینطور نیست.

حالا تنها با داشتن یک گوشی هوشمند مجهز به تجهیزات جی پی اس و نصب یک برنامه مسیریاب، تقریبا همه جای کرده خاکی نه تنها در مقابل دیدگان شماست، بلکه می توانید با تعیین مقصدی که قصد حرکت به سمت آن را دارید، از بهترین، ساده ترین، کم ترافیک ترین و نزدیک ترین مسیر ممکن به مقصد برسید.

حتی اگر در میانه راه هم با وجود استفاده از مسیریاب، از مسیر تعیین شده منحرف شدید، جای نگرانی نیست؛ مسیریاب به طور هوشمند باز شما را به سمت مقصدتان راهنمایی می کند.

نرم افزار مسیر یاب به عنوان یک ناانسان یا شیء در ادامه اشیاء دیگری و در پیوستگی با اشیاء دیگری به یک کنشگر در تعامل با انسان تبدیل شده است و از این حیث به نظر من قابل بررسی با نظریه کنشگر – شبکه است و آنچه در پی می آید تلاشی است برای این تطبیق و تطابق.

 

 

بخش نظری بحث

در نظریه‌های سنتزی که نظریه «کنشگر - شبکه» ازجمله آن‌هاست با قائل شدن عاملیت برای فناوری تأثیر و اثر متقابل فناوری و جامعه را موضوع اصلی خود قرار می‌دهند. مفهوم عاملیت فناوری به این معنا اشاره دارد که فناوری دارای ظرفیت کنشگری است. در زندگی روزمره مردم با فناوری تعامل دارند گویی فناوری می‌تواند به‌دلخواه خود عمل کند، ازاین‌رو نقش عامل را ایفا می‌کند.

نظریه «کنشگر - شبکه» در مسیر تخفیف دوگانگی انسان و محیط یا فناوری و جامعه در پی ارائه الگوی از حیات تکنیکی - اجتماعی است که در آن کنشگران اعم از انسان‌ها و مصنوعات به‌صورت یک شبکه هم‌افزا کنش‌ها و تعامل‌های معینی را تسهیل می‌کنند.

نظریه کنشگر - شبکه نظریه اجتماعی و میان‌رشته‌ای در حوزه جامعه‌شناسی علم و فناوری است که در آن فرض بر مشارکت افراد یا عوامل انسانی، اشیا و فضاها (عوامل غیرانسانی( در متن تکثر زا و تأثیر متقابل این تکثر بر بازتولید عوامل انسانی و غیرانسانی است.

 این نظریه خاستگاهی اروپایی دارد و بر پایه آثار لاتور و کالون پژوهشگران مطالعات علم و فناوری فرانسه و لاو مردم‌شناس بریتانیایی در اواسط دهه ۱۹۸۰ بسط یافت. این نظریه ریشه‌های نیرومندی در ساختارگرایی و پساساختارگرایی دارد.

 

این نظریه با رد دوگانگی‌های مدرن نظریه عاملیت - ساختار و خرد - کلان را به‌مثابه نمونه‌هایی از این دوگانگی‌ها طرد می‌کند. ریشه‌های این نظریه را در نظریه‌های سیستم‌ها، جامعه شبکه‌ای و جامعه اطلاعاتی می‌توان جستجو کرد. به‌عنوان نمونه این نظریه جهان را منظم نمی‌داند و درنتیجه وظیفه انسان نه کشف نظم موجود در جهان، بلکه تعامل منظم با محیط است. این نظریه جهان را سیستمها و شبکه‌های تصور کرده معتقد است: سیستم‌هایی باقی می‌مانند که بتوانند در تعامل فعال با محیط رابطه برقرار کنند.

این نظریه بر این نکته تأکید دارد که علم فرایند مهندسی نامتجانسی است که در آن کلیه مؤلفه‌های اجتماعی، تکنیکی، مفهومی و متنی درهم‌آمیخته و ترجمه و تفهیم می‌شوند. متولیان این نظریه بر تمایزات و مرزبندی‌های میان جامعه و طبیعت، عاملیت و ساختار، متن و محتوا، انسان و غیر انسان، پدیده‌های سطح خرد و کلان، قدرت و دانش، نظریه و داده، داده و کاربر هیچ صحه‌ای نمی‌گذارند. مقوله‌هایی چون طبیعت و جامعیت، ذهنیت و ساختار و واقعیت و خیال جملگی معلول فعالیت جمعی و شبکه‌ای است. تأکید عمده در نظریه کنشگر - شبکه به شبکه‌سازی کنشگران، ائتلاف‌ها و شبکه‌هایی که ساخته می‌شود و گفت‌وگوها و چانه‌زنی میان کنشگران است و مفهوم محوری آن «ترجمه» است. این نظریه کانون توجه از علاقه مدرن نسبت به عامل، را به شبکه و اشیا یعنی موجودیت‌های غیرمادی انتقال می‌دهد.

در این رهیافت، ستیز برای ایجاد یک شبکه و نظام، بسیار اساسی است. هدف این نظریه، کشف و توصیف فرآیندهای داخلی الگو یابی، نظم گیری اجتماعی، نظم‌بخشی و مقاومت و به‌عبارت‌دیگر کشف فرایندهایی است که اغلب ترجمه نامیده می‌شوند.

 

در نظریه کنشگر - شبکه از مفاهیمی استفاده‌شده که می‌توان آن‌ها را در دو دسته جای داد: نخست مفاهیمی که یا کاملاً جدیدند و یا پیش از آن جایگاه و کاربردی در فلسفه نداشتند. برای مثال واژه Actant که لاتور برای اشاره به هر دو عامل‌های انسانی و غیرانسانی، از آن استفاده کرد. دسته دوم مفاهیمی که از قبل در فلسفه و جامعه‌شناسی کاربرد داشتند اما در این نظریه یا معنای خود را از دست دادند و یا معنای آن‌ها تغییر کرده است. مانند Translate که به معنای ترجمه بود و در فلسفه لاتور معنایی بیشتر از ترجمه را شامل می‌شود و به نحوی شامل معنای ارتباط و انتقال است.

 

کنشگر

این نظریه با جدی گرفتن عناصر غیرانسانی با استفاده از اصطلاح عوامل به‌جای کنشگران چشم‌اندازهای رایج در جامعه‌شناسی را به مبارزه فرامی‌خواند. بنا بر نظریه کنشگر - شبکه زندگی اجتماعی قابل تقلیل به عوامل انسانی یا غیرانسانی محض نیست. آن دسته از نظریه‌های جامعه‌شناسی به دنبال ارائه الگوهای تبیینی بر اساس یکی از عوامل انسانی و یا غیرانسانی‌اند درواقع دچار تقلیل‌گرایی هستند. در نظریه کنشگر - شبکه هر کنشگر مختار یا عامل، درواقع کارگزاری فردی یا جمعی است که می‌تواند پیوسته یا منفک از سایر کارگزاران باشد. عامل‌ها به عضویت انجمن‌های شبکه‌دار درمی‌آیند و هویت خود را از آن‌ها کسب می‌کنند. شبکه‌ها به عامل اجازه می‌دهد که ذات، قصد، کنش و ذهنیت خود را متعین سازد. از سوی دیگر عامل‌ها در فرایند کار علمی، خود به شبکه مبدل می‌شوند و تحت عنوان شبکه توسعه می‌یابند. کنشگران ترکیبی از اشیا، هویت‌ها، روابط و احکام هستند که به‌طور نمادین به آن‌ها تفویض شده است و قادرند به درون سایر شبکه‌های ناهمگن رخنه کنند یا در آن‌ها لانه بسازند.

تمایز نظریه کنشگر - شبکه با سایر نظریات بررسی اجتماعیِ فناوری، در تعریف آن از کنش و نیز عاملیت است. در این نگاه بین عوامل انسانی و غیرانسانی تفاوتی وجود ندارد. ازاین‌رو عوامل حیوانی - ویروس و میکروب‌ها، الکترون‌ها و اشیاء فیزیکی به اندازه انسان عاملیت دارند. افراد و اشیا در شبکه فناوری کنشگر محسوب می‌شوند. همان‌طور که افراد بر اشیا اثر می‌گذارند اشیا نیز به همان اندازه بر افراد تأثیر متقابل می‌گذارند. البته نکته مهم‌تر اینکه عاملیت، به شبکه‌ای وابسته است که کنشگر در آن قرار دارد ازاین‌رو یک فرد یا یک متن بدون شبکه هیچ نیستند. با این نگاه به عاملیت، تعریف کنش نیز عوض می‌شود. در اینجا کنش مداخله در جهان، متناسب با برخی مقاصد و نیات است و کنشگر نیز عنصری است که فضای پیرامون آن را تغییر می‌دهد تا سایر عناصر را به خودش وابسته کند و اراده آن‌ها را به زبان خودش ترجمه کند روابط نیز که شبکه‌ها را می‌سازند موجب کنش می‌شوند. زیرا این شبکه روابط است که کنشگران انسانی - غیرانسانی قابلیت کنش / عاملیت می‌دهد.

شبکه

 این نظریه تمایز بین عاملیت و ساختار را نادیده انگاشته، دو عامل کنشگر به شبکه را به هم پیوند می‌زند. درواقع این دو هرلحظه قابلیت تبدیل‌شدن به یکدیگر را دارند. اساساً نمی‌توان کنشگرها را جدای از شبکه‌هایی که در قالب آن‌ها فعالیت می‌کنند و جزئی از آن‌ها هستند درک کرد. درواقع کنشگران شبکه دو وجه یک پدیده‌اند. این نظریه بر آن است که این تمایز نه سودمند است لازم؛  چراکه پدیده‌های سطح کلان، شبکه‌هایی هستند که به‌تدریج مفصل‌تر و باثبات‌تر می‌شوند. شبکه‌ها فعالیت‌های فرایندی و برساخته هستند که عوامل آن‌ها را برساخته‌اند. همان عواملی که شبکه‌ها آن‌ها را برساخته‌اند. یک شبکه جامعه یا قلمروی از نیروهای ناشناخته نیست، بلکه تجمیع کنش‌های متقابل برخاسته از انواع گوناگون تدابیر، مکتوبات، اشکال و فرمول‌ها در درون یک مکان بسیار کوچک، بسیار موضعی و بسیار عملی است.

 مفهوم شبکه دقیقاً ابزار مؤثری است که به ما در اندیشیدن به پیوستگی‌ها، همگرایی‌ها و مواجهه میان انسان فناوری کمک می‌کند. همچنین روشی تجربی است برای مفهوم‌پردازی درباره چیزی که از آن با نام «موجود شبکه شده» یاد می‌شود. در شبکه‌ها پیوندهای بسیاری وجود دارد که همراه با همان کنش‌هایی که آن‌ها را شکل می‌دهند تغییر می‌کند.

 دوام هر شبکه در گرو دوام پیوندهای شکل‌دهنده آن است. بدین ترتیب قدرت پیوندها و قدرت عاملیت، شبکه را نیز قوی‌تر می‌کند. هرچه عامل بتواند اعتبار سخن‌گویی دسته‌های راهبردی از افراد، اشیا سازمان‌ها، فرایندها و غیره را به دست آورد و کمتر مورد سؤال قرار گیرد قوی‌تر می‌شود. اندازه و قدرت یک شبکه با ورود کنشگران بیشتر به آن افزایش می‌یابد. البته افزودن صرف افراد به شبکه کافی نیست. بلکه اشیا نیز قدرتمند شدن شبکه را تسهیل می‌کند. مثلاً کامپیوتر، وسایل سمعی بصری، کلاس، متون و غیره قدرت شبکه تدریس را بالا می‌برند.

 

 

 

ترجمه

ازنظر لاتور ترجمه یعنی پیوند دادن یک‌چیزی به چیز دیگر. مثلاً وقتی یک فرمانده جنگ دستور حمله می‌دهد، ایجاد رابطه بین دستور فرمانده و حمله سربازها همان ترجمه است. زیرا این دستور بلافاصله اجرا نمی‌شود و اساساً دستور حمله با خود حمله برابر نیست و کنشگرهای زیادی از دستور تا حمله به‌صورت میانجی وجود دارند که وجود هر یک برای تحقق هدف لازم است. لاتور هر یک از این کنشگرها را یک «واسطه» می‌نامد. درواقع وقتی مراحل تبدیل یک دستور به یک حمله را بررسی می‌کنیم، به‌نوعی راهی را طی می‌کنیم که مراحل را به هم پیوند دهد یا به عبارت بهتر ترجمه کند.

 مراحل ترجمه، لایه‌لایه است و در هر لایه یک مفهوم یا واسطه قرارگرفته است. هر واسطه بخشی از واقعیت را به بخش دیگری ارتباط می‌دهد یا ترجمه می‌کند. پس تعامل بین واسطه‌ها، پیوند بین دو چیز را ایجاد می‌کند. این پیوند بین کنشگرها با عنوان «ترجمه» صورت گرفته است. هر چیزی از طریق واسطه‌ها، ترجمه‌ها و شبکه‌ها اتفاق می‌افتد.

ترجمه راهی برای دسترسی به اشیا است یا به گفته لاتور هیچ‌چیزی به‌خودی‌خود نه قابل شناخت است نه غیرقابل شناخت، نه گفتنی است نه ناگفتنی، نه نزدیک است نه دور، هر چیزی ترجمه شده است.

 

شی‌ء به‌مثابه کنشگر

اصل دیگر در فلسفه لاتور این است که هر چیزی در جهان یک کنشگر به شمار می‌آید. ازنظر هستی شناختی لاتور چیزی واقعی‌تر از چیز دیگری نیست. هریک از پدیده‌ها و اشیا در جهان، نقش خود را ایفا می‌کند. فارغ از اینکه کوچک باشد یا بزرگ، ماندگار باشد یا زودگذر، قوی باشد یا ضعیف و حتی انسان باشد یا غیر انسان. همه ابژه‌ها در نظر لاتور یک کنش گرند که با توجه به موقعیت و روابطشان بر سایر اشیا تأثیر می‌گذارند.

لاتور به‌جای استفاده از دوگانه‌های انسانی یا غیرانسانی و اجتماعی - طبیعی و غیره و از واژه کنشگر برای اشاره به موجودات استفاده کرده، معتقد است فرقی نمی‌کند این کنشگر انسان باشد یا غیر انسان.لاتور واژه کنشگر را از نشانه‌شناسی گرفته است.کنشگر در نشانه‌شناسی هر موجودی است که نقشی بازی می‌کند و تغییر ایجاد می‌کند، خواه این کنشگر انسان باشد یا درخت یا حیوان یا یک سنگ.

 

 

عدم تفاوت بین انسان و جهان

نگاه لاتور به کنشگر شکافی را که پس از کانت بین انسان متفکر به‌عنوان یک فاعل و سایر موجودات و اشیا ایجاد شده بود از بین برد. لاتور جایگاه ویژه عقل را انکار می‌کند و معتقد به عدم تمایز میان انسان اجتماع و طبیعت است. به نظر او نیازی نیست که این دو ازنظر وجود شناختی از یکدیگر تفکیک شوند. بلکه باید آن‌ها را نتیجه واحد یک عمل مشترک؛ یعنی طبیعت اجتماعی در نظر گرفت. بنابراین در جهان تنها دو قطب سوژه و ابژه وجود ندارد؛ بلکه ما مجازیم به تعداد کنشگرهای موجود قطب داشته باشیم.

 در نگاه لاتور هیچ موجودی کمتر یا بیشتر از انسان‌ها کنشگر به شمار نمی‌آید. در جهانی که او توسط کنشگرها می‌سازد، انسان به دلیل داشتن قوه تفکر نه‌تنها بر اشیای دیگر برتری ندارد، بلکه حتی از سایر اشیا متمایز هم نمی‌شود. گویی شبکه‌ای از اشیا به یکدیگر صورت می‌بخشند. نه اینکه انسان به‌عنوان موجود دارای ذهن آن‌ها را متعین کند. درنتیجه یکی از پیامدهای چنین دیدگاه این است که نمی‌توان بین طبیعت و جامعه، به‌عنوان مجموعه انسان‌ها تمایز قائل شد.

کرافورد تانتال و گلدینگ مبانی معرفتی و اصول سه‌گانه نظریه را این‌طور دسته‌بندی می‌کند:

1- لاادری‌گری: بی‌طرفی تحلیلی، در قبال تمام کنشگران دخیل در یک پروژه ضروری است. چه آن‌ها انسان باشند چه غیر انسان. به‌عبارت‌دیگر از وضعیت کنشگران آگاهی نداریم یا فرض را بر عدم آگاهی می‌گذاریم.

2-  تقارن یا هم ارزی تعمیم‌یافته: این اصل برای تبیین دیدگاه‌های متضاد و کنشگران مختلف به تعامل یکسان با آن‌ها و بهره‌گیری از ادبیات خنثی و انتزاعی مبادرت می‌کند و برای کنشگران انسانی و غیرانسانی به‌طور یکسان و بدون استفاده از ادبیات و الفاظ جهت‌دار عمل می‌کند. زیرا هیچ‌یک از عناصر اجتماعی یا عناصر تکنیکی در این شبکه‌های نامتجانس نباید جایگاه تبیینی خاصی پیدا کند.

3- همبستگی آزادانه یا پیوستگی مطلق: مستلزم ترک و حذف همه تمایزات پیشینی، در خصوص امر فنّاورانه، طبیعی و اجتماعی است. به‌عبارت‌دیگر هر عنصر می‌تواند با عنصر دیگر اعم از انسان یا غیر انسان (تکنیکی) همراه شود و شبکه و هدفی را دنبال کند. ضرورتی ندارد که حتماً کنشگر تکنیکی با تکنیکی و کنشگر غیر تکنیکی با نوع خود همراه شود.[1]

 

 

 

مسیریابی در گذشته های دور از طریق عوامل طبیعی و جغرافیایی و یا نشانه های غیر طبیعی و صناعی و کار گذاشته شده در میانه راه ها انجام می شد. در بیابان ها و دریاها که دسترسی به این نشانه ها کمتر میشد بیابان نورد ها و دریانوردان از ستاره ها برای تعیین مسیر های خود بهره می‌جستند.

استفاده از هر شیوه ای در مسیر یابی نیاز به ملزومات خود داشت. اگر نشانه های طبیعی و ترکیب و تمایز آنها برای رهرو آشنا نبود یا اگر در اثر فرسودگی طبیعی نشانه ها تغییر می کرد و یا مثلاً راه عبور رودخانه ای که قبلاً راه شهر یا روستایی را مشخص می‌کرد تغییر مسیر می داد، دیگر استفاده از آن برای مسیریابی ممکن نبود یا مثلا اگر در دریا و بیابان آسمان ابری میشد و ماه و ستاره پیدا نبود، راهیابی اغلب غیر ممکن می شد.

در ضمن استفاده از این شیوه ها و ابزارهای مرتبط با آن مثل زاویه یاب و غیره نیاز به آشنایی با این ابزارها داشت و هر کسی توان انجام این کار و آموزش های مرتبط با آن را دریافت نکرده بود، امکان استفاده از آن را پیدا نمی کرد.

به این ترتیب بود که با پیشرفت علم ابزارهای متفاوت و متنوعی برای مسیریابی ساخته شد. هر کدام از این ابزارها به نوعی توانست در این جهان پهناور انسان را راهنمایی کرده و او را در مسیر های دور و دراز به سمت مقصد همراهی نماید.

با نگاهی به نظریه کنشگر شبکه می توان تک تک این ابزارها را به عنوان یک ناانسان که توانست بر افزایش سرعت مبادلات و ارتباطات انسانی و بخش های عمده ای از فرهنگ اثر بگذارد، بررسی کرد. مثلاً قطب نما جهان محدود شده در جغرافیای کلمات چپ و راست و بالا و پایین، را به شرق و غرب و جنوب و شمال تغییر داد و جهان را جهت‌دار کرد و به این طریق واژه ها و مفاهیم متعددی را به جهان واژگانی انسان افزود و این ابزار به ظاهر ساده، در کنار آن توانست بر مسیریابی بهتر بشر اثر بگذارد.

 این ابزارها و مفاهیم ناشی از آن یک سیستم ایجاد کرد و این سیستم به شکل یک شبکه به نام حمل و نقل به نقش آفرینی در اجتماع انسانی می‌پردازد.

قطب نما، نقشه، اسطرلاب، زاویه یاب و همه اینها از طریق اثرگذاری بر مسیریابی و به تبع آن سرعت و دقت حرکت انسان در پهنه زمین، به عاملیت دست می زنند، چرا که بدون آنها امکان بسیاری از روندها و فرایندهای سرعت بخش در جابجایی و حمل و نقل انسانی پیش نمی آمد.

اگر به طور دقیق تر به حضور این ابزارهای تکنیکی نظر بیفکنیم به صورت یک شبکه هم افزا رفتار نمودند. هم آنها به ارتقای سطح انسانی کمک کردند و هم بهره مندی از موهبت این ابزارها انسان را به تکمیل کردن آنها سوق داده است.

تکمیل و به روزرسانی ابزارها نیز گویا در شبکه‌ای از امکانات مختلف روی می دهد. به این معنا که مثلاً با به دست آمدن شیوه ساخت زمینه ای که بتوان بر آن رسم های مختلف ایجاد نمود، نقشه و نقشه کشیدن باب می‌شود و در ادامه با ایجاد امکان چاپ استفاده از نقشه های چاپی به صورت گسترده افزایش می یابد و تقریباً به روش روزمره مسیریابی تبدیل می شود و در ادامه در دوره معاصر پس از نقشه های چاپی با رشد و توسعه ابزارهای فناورانه، نقشه ها به ابزارهای الکترونیکی نقل مکان کردند و «شبکه مسیریابی» دارای عناصری در پیوند و همبستگی بیشتر باهم شد، به نحوی که مسیریابی برخط با استفاده از نرم افزارها و برنامه های مسیریاب، توسط تلفن همراه و تنها با دسترسی داشتن به خدمات اینترنت ممکن شد.

به نظر من نرم افزارهای مسیریابی توانستند در موارد متعددی تاثیر مشخص به عنوان کنشگر داشته باشند. افزایش سرعت حمل و نقل یکی از آنهاست. بدون وجود ابزارهایی مثل مسیریاب های برخط جهت یابی در جاده ها و خیابان های پر پیچ و خم شهری و برون شهری می‌توانست بسیار بسیار سخت تر از این باشد که اکنون هست.

 رشد و پیشرفت فرهنگ ترافیک نیز از دیگر عوامل تحت تاثیر این نرم افزار هاست. حمل و نقل در محیط های پر ترافیک شهری از طریق برنامکی که هر لحظه می تواند چندین مسیر را به صورت هوشمند تشخیص داده و در اختیار راننده قرار دهد و حتی در صورت بروز اتفاقات و بسته بودن راه پیشنهاد شده، مسیر جدیدی را پیشنهاد دهد از شدت ترافیک در مسیر عبوری می کاهد.

راننده و کاربر وسیله نقلیه قبل از آنکه حرکت کند با استفاده از ابزارهای مسیریاب می داند کدام راه را در پیش دارد و تغییر مسیرهای ناگهانی اغلب با استفاده از این ابزارها بی معناست.

 افزارهای مسیریاب همچنین کار را به جایی رساند که موانع مختلف از قبیل سرعت‌گیرها، چراغ های راهنمایی و رانندگی، حضور پلیس و همه اینها را نیز به راننده گوشزد می کنند و مانع از غافلگیر شدن راننده می شوند که خود به کاهش تصادفات، آسیب های انسانی و کاهش هزینه ها کمک می کند. حالا اگر بگوییم انسانها تحت تاثیر استفاده از این مسیریبا ها در رانندگی کمتر می میرند یا می توانند بیشتر عمر کنند پر بیراه نگفته ایم و این البته منکر دلایل دیگر در تصادفات و مرگ و میر جاده ای نیست.

از طرف دیگر نرم افزارهای مسیریاب را می توان پایه برای حرکت رو به جلوی فناوری دانست. اینکه خودروهای بدون سرنشین، آینده خودروسازی را قبضه خواهند کرد در آن شکی نیست و مسیریابی های هوش مصنوعی که جایگزین رانندگان در خوروها و وسایل حمل و نقل عمومی خواهند شد، به مدد همین برنامه های مسیریاب از طریق استفاده روز افزون هوشمند شده اند اتفاق خواهد افتاد.

 در حوزه اقتصاد هم نرم افزارهای مسیریاب به ایجاد شغل منتهی شده و به بخشی از اقتصاد تبدیل شده اند.  به خصوص در حمل و نقل بار و مسافر با ترکیب این برنامه ها با نرم افزارهایی مثل اسنپ یا تپسی بوده که بیش از یک میلیون راننده فقط در کشور ما توانستند به یک شغل برسند و امروز این برنامه ها دیگر جایگزین آژانس های اتومبیل کرایه و مشابه آن شوند و بدون وجود نرم افزار مسیریاب چنین امکانی نمی‌توانست پدید آید.

گردشگری و سفر به مکان های ناشناخته نیز از طریق همین‌نرم‌افزارها های مسیریاب عمومیت یافته و ممکن شده است. گردشگری یکی از شیوه های ارتباطی و تعاملی انسانها در جغرافیاهای متفاوت است. چگونه می توان تاثیر مسیریابی و نقشه های برخط را نادیده گرفت؟

میزان تعامل میان این برنامه ها و انسان نیز قابل تامل و توجه است. حرکت انسان در مسیر های مورد نظر این برنامه ها، از طریق جمع آوری اطلاعات و داده کاوی های هوشمند، تعیین کننده کیفیت مسیریابی آن است و این اطلاعات که به شکل جمع سپاری شده به دست می آید با کثرت و تنوعی که دارد، به روز رسانی و تکمیل آنها کمک کرده و در نهایت این تعامل میان انسانها و نرم افزارهای مسیریاب به رشد و افزایش کیفیت اثرگذاری آنها بر روی عوامل شبکه حمل و نقل مشاهده می شود.

در مجموع شبکه – کنشگری شکل می گیرد که عوامل و عناصر آن انسان، نرم افزار مسیریاب، خیابان، نقشه، خودرو و یا به صورت عام تر وسایل نقلیه، هوش مصنوعی و ... است و گسترش استفاده انسان از این ابزار به تقویت این شبکه کمک می کند. به مرور این نرم افزار مسیریاب است که باعث خواهد شد انسان بتواند چشم از جاده بردارد و به آن سمتی برود که مسیریاب به او توصیه می کند و یا شاید روزی به مسیری برود که مسیریاب «میخواهد».

 

 



[1] - بررسی انتقادی مبانی معرفتی نظریه کنشگر-شبکه – برونو لاتور – مجله معرفت فرهنگی اجتماعی سال نهم شماره 35 –ص 35 تا 54 نوشته محمدرضا انواری و نعمت الله کرم اللهی 

حال یک دیوانه را دیوانه بهتر می کند!

دیدنش حال مرا یک جور دیگر میکند
حال یک دیوانه را دیوانه بهتر میکند!

در نگاهش یک سگ وحشی رها کرده و این!
جنگ بین ما دو تا را نابرابر میکند

حالت پیچیده ی مویش شبیه سرنوشت
عشق را بر روی پیشانی مقدر میکند!

آنقدر دلبسته ام بر دکمه ی پیراهنش

فکر آغوشش لباسم را معطر می کند

رنگ مویش را تمام شهر می دانند حیف!
پیش چشم عاشق من روسری سر میکند

با حیا بودم ولی با دیدنش فهمیده ام
آب گاهی مومنین را هم شناگر میکند!

دوستش دارم ولی این راز باشد بین ما
هر کسی را دوست دارم زود شوهر میکند!

علی صفری

من یک دست‌فروش هستم

 
من یک دست‌فروش هستم
 
 
بررسی دست‌فروشی به‌عنوان‌یک ناسازه گفتمانی و مقاومت مردمی فرودستان
بر پایه نظریه‌های زندگی روزمره دوسرتو
و الگوی رمزگذاری/ رمزگشاییِ هال
به همراه تشریح تجربه زیسته و بررسی رسانه‌ای
 
 
 
 نوشته شده توسط رضا رضوی


دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات فرهنگی و رسانه
دانشگاه علامه طباطبایی تهران

مقدمه
سال 1396 مشغول تهیه و تولید یک محصول تزیینی برای دکوراسیون در خانه شده بودم که مشتریان آن در طیف‌های مختلف به‌ویژه زنان قرار داشتند. تعیین قیمت برای این محصول به لحاظ اینکه منحصربه‌فرد بوده و تا آن زمان محصول مشابهی با آن وجود نداشت، سخت بود. می‌شد از قیمت مواد اولیه و هزینه‌های جانبی آن قیمت این محصول را مشخص کرد اما حاشیه سود برای این کار قابل‌تشخیص نبود. مراجعه به فروشگاه‌های محصولات تزیینی هم فایده‌ای نداشت. چراکه خود آنان‌هم با این محصول و جنس و نوع آن، تا آن زمان غریبه بودند و نمی‌شد بر قیمت پیشنهادی آنان اعتماد و تکیه کرد.
باید راهی پیدا می‌کردم؛ درنهایت خودم را راضی کردم تا با چند روز دست‌فروشی و آزمودن قیمت‌های مختلف در هنگام عرضه به مشتریان، قیمت ممکن برای عرضه این محصول را پیدا کنم. این انگیزه من در برابر علل و عواملی که افرادی که طی آن ده روز دیدم و با آن دلایل به دست‌فروشی روی آورده بودند، بسیار منحصربه‌فرد بود. حالا پس از گذشت این چند سال فکر می‌کنم می‌توانم این پدیده یعنی دست‌فروشی را با تکمیل دانشم در مورد رفتارهای اجتماعی و نوع و نحوه ارتباط دست‌فروشان به‌عنوان مجموعه‌ای از انسان‌ها که بر زیست و زندگی شهری با نوع خوانش متفاوتشان از خیابان اثر می‌گذارند، بیشتر شرح دهم.
 
در این نوشته از دو منظر به بررسی رفتار و علل و عوامل حضور دست‌فروشان با تکیه بر تحقیقات انجام‌شده و هم‌صحبتی با حداقل 15 نفر از افرادی که از لایه‌های مختلف جمعیتی کشور به‌عنوان دست‌فروش در خیابان گلشهر در شهر کرج در بازه زمانی شهریور تا مهر 1396 حضور داشتند، می‌پردازم. بخشی از این یادداشت بر اساس گفتگوهای صمیمانه‌ای که بین من ( به‌عنوان‌یک دست‌فروش و کسانی که در جاهای مختلف این خیابان به‌عنوان دست‌فروش فعال بوده‌اند تنظیم شده است.
 
مبانی نظری بحث
منظر نخست مبتنی بر نظریاتی است که متفکران «زندگی روزمره» داشته و در تحقیق موسوم به موتورسواران معیشتی توسط آقای علیرضا صادقی مورد استفاده قرار گرفته است و بر شیوه‌های عمل عادی و پیش‌پاافتاده فرودستان برای بهبود بخشیدن به شرایطشان یا کنار آمدن با موقعیتشان در مناسبات قدرت تمرکز دارد.
این مباحث برگرفته از مشهورترین و تأثیرگذارترین اثر دوسرتو کتاب «شیوه زندگی روزمره» وی بوده است که در آن علایق و دل‌بستگی‌های محققانه و پراکنده خود را در هم می‌آمیزد تا تئوری و نظریه‌ای را در ارتباط با فعالیت تولیدی و مصرفی موجود در زندگی روزمره ارائه بدهد.
طبق نظر دو سرتو زندگی روزمره متفاوت از سایر شیوه‌های وجودی روزانه است چراکه عمدتاً تکراری و ناخودآگاه است. در این چارچوب می‌شود گفت که مطالعه دوسرتو درباره زندگی روزمره نه مطالعه فرهنگ عمومی است و نه لزوماً با مطالعه مقاومت‌های روزانه در مقابل رژیم‌ها و ساخت‌های قدرت ارتباط دارد بلکه تلاش‌های دوسرتو معطوف به طرح شیوه‌هایی است که افراد به طرزی ناخودآگاه هر چیزی را از خیابان‌های شهر بگیرید تا متون ادبی جهت‌دهی می‌کنند.
 شاید تأثیرگذارترین جنبه کتاب شیوه زندگی روزمره آنجا باشد که دوسرتو بین مفاهیمی چون استراتژی و تاکتیک تفاوت قائل می‌شود. دوسرتو استراتژی را با نهادها و ساختارهای قدرتی که تولیدکننده هستند ربط می‌دهد. درحالی‌که افراد مصرف‌کنندگانی هستند که در محیط‌های تعریف‌شده توسط استراتژی‌ها از طریق تاکتیک‌ها دست به کنش می‌زنند.
 استراتژی‌ها درواقع برای مهار مخالفان رقبا موکلان و مشتریان یا در یک کلمه علیه سوژه است که بکار گرفته می‌شوند. تاکتیک‌ها از سوی دیگر توسط کسانی بکار گرفته می‌شوند که منکوب شده سرکوب شده یا تحت انقیاد درآورده شده‌اند. تاکتیک‌ها ذاتاً دفاعی و فرصت‌طلبانه هستند به شیوه‌های محدود بکار گرفته می‌شوند و به‌طور لحظه‌ای و گذرا در فضاهایی خاص اعم از فضاهای فیزیکی یا روانی بکار گرفته می‌شوند. (عباسی, 1394)[1]

میشل دو سرتو، رویه‌های زندگی روزمره را عبارت از تاکتیک‌هایی [2] می‌داند که توسط مصرف‌کنندگان، در درون «استراتژی‌های»[3] رسمی نهادهای قدرتمند(برای مثال شرکت‌های سرمایه‌داری) اعمال می‌شود. تاکتیک‌ها(رویه‌های مصرف‌کننده) و استراتژی‌ها(شرکت‌ها)، هر یک نوعی کنش و در جستجوی اشغال زمان و مکان هستند.
استراتژی‌ها برای کسب دارایی و مالکیت، درصدد غلبه‌ی «مکان» بر «زمان» هستند. مکان‌ها(مانند لابراتوارهای علمی) به‌عنوان جایگاه قدرت، کارکرد «سراسربین»[4] دارند که یادآور نظریه‌ی گفتمانِ فوکو درباره‌ی جامعه‌ی نظارتی است. در مقابل، تاکتیک‌ها درصدد غلبه‌ی زمان بر مکان هستند؛ لذت تاکتیک وابسته به زمان و کُنشی است که در درون فرازوفرودهای مختلط و پیچیده‌ی زندگی روزمره شکل می‌گیرد. تاکتیک، هوشیارانه از شکاف‌ها در بخش نظارت و کنترل، بهره‌برداری می‌کند. عقاید دوسرتو درباره‌ی تاکتیک‌های روزمره، الهام‌بخش نظریه فیسک درباره مقاومت مصرف‌کننده است.
دوسرتو می‌نویسد: «من استراتژی را نظامی از مناسبات مبتنی بر قدرت می‌دانم که وقتی سوژه‌ی خواست و قدرت (مالک، یک مؤسسه، یک شهر، یک‌نهاد علمی) بتواند خود را از محیط جدا سازد، پدیدار می‌شود. استراتژی، مکانی را فرض می‌گیرد که بتواند به‌مثابه‌ی امر واقع مشخص و محدود شود... در مقابل، تاکتیک بدون این‌که کلیت مکان را غصب کند و بدون این‌که بتواند فاصله‌ی خود را با آن حفظ کند، به‌طور ضمنی خود را در زمین دیگران به نمایش می‌گذارد. بنیانی در اختیارش نیست... که بتواند استقلال خودش را با توجه به شرایط حفظ کند... ازآنجاکه تاکتیک مکانی در اختیار ندارد، بر زمان متکی است... [یعنی] همیشه مترصد فرصتی است که بتواند‌ آن را به چنگ آوَرَد و در زمین غصبی قصد خود را به کرسی بنشاند. هر چیزی که به دست می‌آورد به آن بسنده نمی‌کند. تاکتیک باید مستمراً رویدادها را به‌منظور چرخش آن‌ها به فرصت‌ها، دست‌کاری کند. درک فرصت‌ها و استفاده از آن‌ها برای دست‌یابی به‌غایت موردنظر در لحظه‌ای به دست می‌آید که افراد قادر باشند عناصر ناهمگن را ترکیب کنند» (دوسرتو، 1998 به نقل از کاظمی، 114:1384).
به لحاظ نحوه تحلیل معنای پیامی که در محدودیت‌ها و ممنوعیت‌های دست‌فروشی به لحاظ قانونی و دستورالعمل‌ها صادر می‌شود، یک تضاد در میان طراح این پیام یعنی دستگاه حاکمِ و مردم دست‌فروش و مأمورانی که باید این دستورالعمل‌ها را اجرا کنند وجود دارد. بر این مبنا بخش‌هایی از این یادداشت نیز بر اساس الگوی رمزگذاری/ رمزگشاییِ استوارت هال خواهد بود. آنجا که دست‌فروش به‌عنوان کسی که استفاده از پیاده‌رو و خیابان را در گفتمانی دیگر معنا کرده و از آن به‌عنوان فضایی برای ایجاد فرصت معیشتی و مأمور شهرداری که باید این دستورالعمل را تفسیر و اجرا نماید و به‌گونه‌ای تندتر از حدود وظایف یا کمتر ازآنچه به او سپرده‌شده عمل می‌کند.
هال، نظریه‌ی نشانه‌شناسی ساخت معنا را به الگوی تولید و دریافت، تحت عنوان الگوی رمزگذاری/ رمزگشایی بسط می‌دهد.
الگوی رمزگذاری/ رمزگشاییِ هال، برخلاف رویکرد رفتارگرایی در ارتباطات، تقارن مستقیم و سرراست بین معنای موردنظر فرستنده و چگونگی تفسیر آن معنا به‌وسیله دریافت‌کننده را رد می‌کند. به عبارتی، رمزهای رمزگذار و رمزگشا الزاماً همسان نیست.
هال در مقاله‌ی رمزگذاری/ رمزگشایی می‌نویسد: «سه موضع فرضی را می‌توان مشخص کرد که رمزگشایی‌های یک گفتمان می‌تواند در آن‌ها برساخته شود:
نخستین موضع فرضی، موضع مسلط- هژمونیک[5] است. هنگامی‌که مخاطب معنای ضمنی را به شکلی کامل و صریح مثلاً از یک برنامه‌ی خبری یا رویدادهای جاری در تلویزیون می‌گیرد و پیام را بر مبنای رمز مرجّحی رمزگشایی می‌کند که در چارچوب آن رمزگذاری شده است، می‌توانیم بگوییم بیننده، در چارچوب رمز مسلط عمل می‌کند.
دومین موضع مشخص، موضع یا رمز موردتوافق [6] است. احتمالاً اکثر مخاطبان آنچه را که به شکل مسلط تعریف می‌شود و به‌طور حرفه‌ای معنا می‌یابد، به‌خوبی می‌فهمند، اما تعاریف مسلط دقیقاً به این دلیل هژمونیک است که تعاریفی از وضعیت‌ها و رویدادها را ارائه می‌کند که در «موضع مسلط» است. تعاریف مسلط به شکلی صریح یا ضمنی، مسائل را در چشم‌اندازی وسیع قرار می‌دهد.
رمزگشایی در درون این‌گونه از رمز، متضمن آمیزه‌ای از عناصر سازگار و مخالف است: مشروعیت تعاریف هژمونیک را برای ایجاد دلالت‌های بزرگ(انتزاعی) به رسمیت می‌شناسد، اما در سطحی محدودتر و وضعیتی(یعنی در موقعیت خاص) قواعد زیرین خود را وضع می‌کند. به‌بیان‌دیگر، با استثنائات بر قاعده عمل می‌کند. باوجودی که موقعیت ممتاز تعاریف مسلط از رویدادها را می‌پذیرد، این حق را برای خود حفظ می‌کند که آن‌ها را در «شرایط محلی» و مواضع مادی‌تر خود به شکلی که بیشتر موردتوافق باشد به کار بندد. این‌گونه از ایدئولوژی مسلطِ مبتنی بر توافق، با تناقض‌هایی همراه است، اما این تناقض‌ها تنها در برخی موارد خاص کاملاً آشکار می‌گردند. رمزهای موردتوافق از طریق آنچه می‌توانیم منطق‌های خاص یا وضعیتی بنامیم، عمل می‌کنند. رابطه‌ی متفاوت و نابرابرِ این منطق‌ها با گفتمان‌ها و منطق قدرت است که این منطق‌ها را حفظ می‌کند.
سومین موضع فرضی این‌که، ممکن است بیننده‌ای زیروبم‌های صریح و ضمنی یک گفتمان را کاملاً بفهمد اما رمز پیام را به شکلی عام اما متضاد بگشاید. او تمامیت پیام را در رمز مرجح می‌شکند تا بار دیگر در یک چارچوب بدیل ذهنی به آن تمامیت بخشد. مصداق آن بیننده‌ای است که به مناظره‌ای درباره‌ی نیاز به تحدید دستمزدها گوش می‌دهد؛ او هر جا اشاره‌ای به «منافع ملی» می‌شود، آن را به‌عنوان «منافع طبقاتی» قرائت می‌کند. او با آنچه می‌توان رمزگشایی متضاد نامید، عمل می‌کند. در اینجا «سیاست تعیین معنا» یا به‌بیان‌دیگر، مبارزه در گفتمان، شکل می‌گیرد» (هال، 4:1378-131).[7]

هرچند این الگو بیشتر در حوزه رسانه‌ای شناخته شده است اما با توجه به اینکه در مقاله امر روزمره دانش‌آموزی نوشته رضایی مورد استفاده قرار گرفته، می‌توان در بخش‌هایی از این یادداشت در نگاه متفاوت تولیدکننده دستورالعمل انضباط شهری و مجری این دستورالعمل و مخاطب آن، از این نگاه بهره گرفت.
 
 
دست‌فروشی و دلایل آن
پیش از همه باید ببینیم خود دست‌فروشی چیست؟ دست‌فروشی پاسخ مردمی به مسئله ایجاد شغل است، زمانی که دولت‌ها یا صاحبان سرمایه از این کار ناتوآناند. پاسخی است برای گروهی از مردم شهرنشین که امکان اختیار کردن شغل دیگر برایشان یا وجود ندارد یا بسیار سخت است و پاسخی است برای گروهی از جامعه که توان خرید کالاهای گران‌قیمت را ندارند. پس دست‌فروشی به دو نیاز در شهر پاسخ می‌دهد. یکی نیاز به شغل و یکی نیاز به خرید کالای نسبتاً ارزان‌قیمت.
در مورد علل و عوامل دست‌فروشی برابر تحقیق به‌عمل‌آمده از سطح شهرهای تهران، اهواز و رشت در مدت ۶ ماه در تمامی مناطق ۲۲گانه شهر تهران و با تکمیل ۳۸۶ پرسشنامه از جانب دست‌فروشان و به همین تعداد، از جانب مغازه‌داران نتایج جالبی به دست آمد که در این بخش به آن اشاره می‌شود:
هفتاد و خرده‌ای درصد از دست‌فروشان یا نتوانسته‌اند شغل دیگری پیدا کنند یا شغل خود را از دست داده‌اند. 67درصدشآن‌هم پیش‌تر تولیدکننده بوده‌اند. البته الزاماً نه تولید کالا. گروهی تولید خدمات می‌کردند؛ افرادی بودند که کارهای تخصصی در ساختمان می‌کردند. مثلاً در کار گچ یا سیمان یا اسکلت بودند. یعنی افرادی بودند که به سبب مسائلی ازجمله بحران حوزه ساختمان، شغلشان را از دست داده بودند.
موضوع دوم هم مربوط به خریداران است. نخستین گروه اجتماعی که از دست‌فروش‌ها خرید می‌کند، جوآنان هستند. یعنی آنانی که به امکانات مالی کمتری دسترسی دارند. [8]

در جدیدترین اظهارات آخرین آمار دست‌فروشان تهران اعلام شده است. است. رئیس کمیسیون سلامت، محیط‌زیست و خدمات شهری شورای اسلامی شهر تهران در هفتم اردیبهشت‌ماه 1401 در گفتگو با رسانه‌ها گفته است که بررسی‌های کلی نشان می‌دهد حدود ۱۳ هزار نفر در موضوع دست‌فروشی در شهر تهران فعالیت دارند و گزارش‌ها حاکی از آن است که از این میان ۳۰ درصد تقریباً دارای شغل با سوابق بیمه‌ای هستند و در کنار آن به امر دست‌فروشی روی آورده‌اند.
این عضو شورای شهر تهران به همین میزان نیز از سایر شهرها و شهرک‌های اطراف تهران جهت امرارمعاش اقدام به بساط گستری و دست‌فروشی می‌کنند و به عبارت دقیق‌تر بخش عمده ازاین‌گونه فعالیت‌ها به‌صورت بساط گستری انجام می‌شود.[9]

مشابه این نتایج را در تجربه زیسته در خیابان گلشهر کرج به خاطر دارم که در آن از بین همسایگان محلی که من بساط کرده بودم؛ یک فروشنده روی آلات ( ظروف فلزی) و یک بلوره فروش به دلیل افزایش اجاره‌بها و به‌صرفه نبودن کرایه پرداختی و نداشتن منابع مالی برای تأمین ودیعه برای پرداخت اجاره پایین‌تر محلی که در آن به کسب‌وکار مشغول بودند، به دست‌فروشی روی آورده بودند که آن‌ها را از پرداخت اجاره‌بها به شکل متعارف آن، پرداخت عوارض کسب و پیشه به شهرداری و دیگر موارد قانونی مثل مالیات بی‌نیاز می‌کرد.
حداقل دو نفر از افرادی که من با آن‌ها همسایگی پیدا کردم فروشندگان تجهیزات جانبی تلفن همراه بودند. دو دلیل عمده‌این دو فرد را بر سر این کار آورده بود اول امکان فروش اجناس باکیفیت کمتر نسبت به فروشگاه‌های معتبر که معمولاً هم از بازار تهران تهیه می‌کردند و دوم امکان جابجایی برای افزایش مشتریان در محلی دیگر درصورتی‌که محل قبلی دارای اصطلاحاً «پاخور » مناسب نبود.
در صنف پارچه‌فروش البته موضوع کمی متفاوت بود. پارچه‌فروش‌ها و فروشندگان البسه یا در همان محل به‌طور نسبتاً دائم حضور پیدا می‌کردند و به سبب گستردگی فضایی که نسبت به دیگر صنوف اشغال می‌کردند، اغلب حضور نسبتاً چشمگیرتری داشتند و یا اینکه دست‌فروشی را به شعبه‌ای از مغازه خود که در آن به‌طور دائم حضور داشتند تبدیل کرده بودند و حتی در مواردی که مشتری به دنبال جنس مشخص یا محلی برای پرداخت اقساط خرید خود بود، نشانی مغازه را به مشتری می‌دادند.
البته دست‌فروشی فقط در پیاده‌روها خلاصه نمی‌شود. فروش انواع و اقسام محصولات کشاورزی و پوشاک و ... در حاشیه خیابان‌های پرتردد توسط وانت‌بارها، فروش انواع مختلف چیزها در مترو توسط زنان و مردان و کودکان دست‌فروش و حضور فروشندگان در چهارراه‌ها نیز گونه‌های دیگر دست‌فروشی به‌حساب می‌آیند.
 
 
پیاده‌رو چیست و کجاست؟
در لغتنامه دهخدا در خصوص واژه پیاده‌رو آمده است: «پیاده‌رو قسمتی از دو طرف راه یا خیابان یا کوچه است که گذرگاه پیادگان فقط می‌باشد. مقابل سواره‌رو، به معنی قسمت میانی رهگذر یا خیابان . هریک از دو کناره یا بر خیابان برای رفتن پیادگان .»
در تعریفی دیگر پیاده‌رو راهی است که در امتداد خیابان و برای عبور عابران پیاده ساخته می‌شود. پیاده‌روها گونه‌ای از مسیرهای عابران پیاده هستند. گاهی پیاده‌روها به‌وسیله جدول یا باغچه با پوشش گیاهی (درخت، چمن، شمشاد) از خیابان جدا می‌شوند. گاهی پیاده‌روها فقط یک راه هموار مناسب برای قدم زدن و کاملاً مستقل از خیابان هستند و مثلاً برای تردد عابران در یک پارک ایجاد می‌شوند.
برای احداث پیاده‌روها استانداردهایی تعریف‌شده است . برای نمونه گوشه‌ای از موارد استاندارد گفته شده که در کشور آلمان برای پیاده‌روها در نظر گرفته می‌شود اینجا می‌آوریم:
برای تفکیک پیاده‌رو از مرز شروع خیابآن‌یک‌فاصله ایمن حداقل به‌اندازه نیم متر کنار پیاده‌روها تا خیابان در نظر گرفته می‌شود که در مهندسی ترافیک به آن حاشیه پیاده‌رو می‌گویند. در اینجا نکاتی را که در سال ۲۰۰۲ میلادی از طرف انجمن تحقیقات در ترددهای خیابانی و ترافیک شهری انجام‌شده و با عنوان «پیشنهاد برای مکان‌های تردد» باز می‌گوییم:
·       حداقل عرض راه طوری است که برای دو عابری که با چتر بارانی باز شده با یکدیگر مقابل می‌شوند فضا برای عبور باشد.
·       باید در نظر داشت که حدود ۴۶٪ از عابران چمدان به همراه دارند.
·       سبقت افرادی که سریع‌تر گام برمی‌دارند از افراد آهسته‌تر ممکن باشد (بدون مزاحمت).
·       حدود ۴۰٪ از مردم با یک همراه دیگر یا با یک گروه هستند.
·       باید یک‌فاصله از دیواره‌ها در نظر گرفته شود.
·       همین‌طور یک‌فاصله ایمن تا شروع تردد خیابانی لازم است که علائم راهنمایی و رانندگی و ازاین‌دست در محدوده این فضا قرار می‌گیرند.
·       برای افرادی که از وسایل کمکی برای تردد بهره می‌گیرند در نزدیکی مثلاً خانه‌های سالمندان باید فاصله ایمن مناسب برای دو نفر که از مقابل می‌آیند در نظر گرفته شود.
·       همین‌طور برای مکان‌های عمومی مثلاً مجتمع‌های مسکونی تردد دو نفر از مقابل هم با کالسکه بچه جز این موارد است.
·       نقاط تردد همین‌طور باید برای جاهایی که توقف در آن‌ها مجاز در نظر گرفته می‌شود مانند مقابل تابلو اعلانات و ازاین‌دست فضای لازم را پیش‌بینی کند.

همین استانداردها نشان می‌دهد آنچه ما در کشورمان به‌عنوان پیاده‌رو می‌شناسیم تفاوت عمده‌ای با آنچه در استانداردها تعریف‌شده وجود دارد. در همین پیاده‌روهای موجود در شهرها نیز باید در محل‌های پرتردد مسئله
دست‌فروش‌ها و انواع و اقسام سد معبر را در نظر بگیریم. در اغلب موارد فضای حاشیه پیاده راه محل استقرار دست‌فروشان است ولی معمولاً بخشی از فضای محل تردد را نیز اشغال می‌کنند.



قانون در خصوص سد معبر و دست‌فروشان چه می‌گوید؟
حتی قانون‌گذار هم نتوانسته است نگاه جامعی به مسئله دست‌فروشی داشته باشد به این دلیل که بر اساس ماده 55 وظایف شهرداری‌ها که دستورالعمل‌های مرتبط با برخورد با دست‌فروشی بر اساس آن طراحی و تولید می‌شوند، به جنبه سلبی و برخورد با این پدیده پرداخته و توجهی به دلایل خوانش دیگرگونه خیابان و پیاده‌رو از طرف دست‌فروش‌ها ندارد. در اینجا لازم به توضیح است که این قانون هم مثل بسیاری از دیگر قوانین مربوط به سال‌های دوری است که در آن نه پیاده‌رو و نه خیابان تعاریف امروزی را نداشته است.
بند یک و بند دو ماده 55 وظایف شهرداری که در خصوص خیابان‌ها و پیاده‌روها وظایفی را برای شهرداری‌ها معین می‌کند به شرح ذیل است :
1-  ایجاد خیابان‌ها و کوچه‌ها و میدان‌ها و باغ‌های عمومی و مجاری آب و توسعه معابر در حدود قوانین موضوعه.

2-  تنظیف و نگاهداری و تسطیح معابر و انهار عمومی و مجاری آب‌ها و فاضلاب و تنقیه قنوات مربوط به شهر و تأمین آب و روشنایی به وسایل ممکنه .
تبصره 1- سد معابر عمومی و اشغال پیاده‌روها و استفاده غیرمجاز آن‌ها و میدان‌ها و پارک‌ها و باغ‌های عمومی برای کسب و یا سکنی و یا هر عنوان دیگری ممنوع است و شهرداری مکلف است از آن جلوگیری و در رفع موانع موجود و آزاد نمودن معابر و اماکن مذکور فوق به‌وسیله مأمورین خود رأساً اقدام کند. در مورد دکه‌های منصوب قبل از تصویب این قانون, شهرداری مکلف است نسبت به برداشتن آن‌ها اقدام و چنانچه صاحبان این قبیل دکه‌ها ادعای خسارتی داشته باشند با نظر کمیسیون مقرر در ماده 77 نسبت به جبران خسارات آن‌ها اقدام کند ولی کسانی که بعد از تصویب این قانون اقدام به نصب دکه‌هایی در معابر عمومی کنند شهرداری موظف است رأساً و به‌وسیله مأمورین خود در برداشتن این قبیل دکه‌ها و رفع سد معبر اقدام کند و اشخاص مزبور حق ادعای هیچ‌گونه خسارتی نخواهند داشت .
در پایگاه اطلاع‌رسانی شهرداری کمال شهر از توابع شهرستان کرج استان البرز در وظایف مسئول سد معبر شهرداری آمده است که مسئول واحد انضباط شهری وظایف زیر را بر عهده دارد:
1. رفع سد معبر خیابان‌ها کوچه‌ها میدان‌ها پارک‌ها .

2. حذف شعارنوشته‌های بدون مجوز و پلاکاردهای تاریخ گذشته از سطح شهر و همچنین داربست‌های بدون مجوز
3. برخورد با متکدیان در سطح پارک‌ها و خیابان‌ها و تحویل به مراکز نگهداری
4. رفع سد معبر توسط ضایعات ساختمان
5. جلوگیری از تخلیه خودروهای نخاله ساختمانی در سطح منطقه
6. اخطار به پیمانکاران طرح‌های پیاده‌روسازی و غیره جهت کنترل مصالح و ضایعات ساختمانی
7. انجام اموری که از طرف مافوق ارجاع شده است .
8. رفع سد معبر از مغازه‌دارها ،اشغال پیاده‌روها و سواره‌رو .
9. رفع مزاحمت از شهروندان توسط کامیون‌های کمپرسی ، وانت‌بار و لودر و ... که اقدام به پارک در معابر می‌نمایند
10. جلوگیری از شستشو و تعویض روغن توسط خودروها و یا موتورسیکلت‌ها در معابر عمومی
11. جلوگیری از پارک خواب در سطح پارک‌ها و اماکن عمومی . [10]

 
برخوردهای صورت گرفته در چه سطح و اندازه‌ای بوده است؟
هرازگاهی خبر برخورد با دست‌فروشان و یا برنامه‌هایی که شهرداری‌ها برای برخورد با آنان در نظر می‌گیرند در رسانه‌ها منتشر می‌شود و فیلم‌هایی در مورد برخوردهای تند و زننده برخی مأموران به‌اصطلاح سد معبر در شبکه‌های اجتماعی و برخی رسانه‌ها منتشر شده و موجب آزردگی افکار عمومی می‌شود. در برخی خبرهای مرتبط با رفع سد معبر نشانه‌هایی از متن‌های نوشته شده توسط دستگاه‌های مسئول برای اجرا در پیاده‌روها توسط پیمانکاران یا نیروهای رفع سد معبر، به انتشار در آمده است که به‌اختصار به برخی نمونه‌ها برای آشنایی با گفتمان نویسندگان دستورالعمل‌ها آشناتر شویم:
در یکی از این خبرها مدیرعامل شرکت شهربان ( پیمانکار اجرای دستورالعمل انضباط شهری منطقه یک تهران) در نشست با حضور شهردار این منطقه معاون خدمات شهری و محیط‌زیست و فرمانده یگان حفاظت شهرداری منطقه یک، ضمن ارائه گزارشی از تغییر وضعیت سد معبر در شمال تهران، گفته است : در آغاز به کار مدیریت شهری فعلی منطقه،  یک هزار و ۵۰۲ سد معبر کننده در منطقه یک وجود داشت که این رقم هم‌اکنون به ۱۸۰ مورد کاهش یافته که شامل ۲۰ مورد سد معبر صنفی، ۲۵ مورد سد معبر سیار، ۱۰ مورد سد معبر دست‌فروش، ۵۰ مورد سد معبر بساط گستر، در خیابان شهرداری و مابقی در سطح منطقه پراکنده است.[11]

همچنین در نمونه‌ای دیگر معاون محیط‌زیست و خدمات شهری شهردار در 14 اردیبهشت 1400 در جلسه‌ای که به‌منظور بررسی وضعیت ساماندهی دست‌فروشان شهر تبریز در محل سازمان میدان‌ها و سازمان‌دهی مشاغل شهری شهرداری تبریز برگزارشده اظهار داشته است که مناسب‌سازی و ساماندهی مناسب دست‌فروشان و آزادسازی معابر و فضاهای عمومی از سد معبر مطالبه عمومی و به‌حق شهروندان است.
وی با اشاره به تأکید نهادهای ناظر در خصوص رفع سد معبر و وظایف ذاتی شهرداری و سایر نهادهای دخیل در این امر، ایجاد بازارچه‌های محلی، پیشگیری از بساط گستری و سد معبر وانت‌بارها را مورد تأکید قرار داده است.
در این مورد این معاون شهردار تعیین محل‌های بخصوص در هرکدام از مناطق ده‌گانه شهرداری تبریز برای ساماندهی دست‌فروشان و همچنین تأکیدات مسئولان در این خصوص را بهانه‌ای برای آن قرار داده که نیروهای خدمات شهری مناطق و سازمان میدان‌ها نسبت به رفع این معضل در کوتاه‌ترین زمان اقدام کنند.
البته در این نشست این مقام مسئول با تأکید بر اینکه مطلوبیت عملکرد و نتیجه‌بخش بودن فعالیت‌ها باید هدف اصلی نیروهای خدمات شهری باشد گفته است استفاده نیروها پیشگیری از تخلفات شهری از لباس فرم، دوربین یقه‌ای در انجام مأموریت‌های محوله ضروری است و این امر می‌تواند در  انتظام امور و پیشبرد بهتر وظایف محوله اثرگذار باشد.
معاون محیط‌زیست و خدمات شهری شهردار تبریز در پایان سخنانش گفته است که بر اساس دستورالعمل ابلاغی وزارت کشور در خصوص ساماندهی دست‌فروشان و همچنین برنامه زمان‌بندی اجرایی ساماندهی دست‌فروشان که در سال 1400 با مشارکت کلیه معاونت‌های خدمات شهری شهرداری تبریز تهیه‌شده است معاونت‌های خدمات شهری موظف هستند باهمراهی و سازمان میدان‌ها ظرف یک هفت نسبت به رفع مشکلات و ساماندهی دست‌فروشان اقدام نمایند.[12]

از نمونه‌های خبری برخورد فیزیکی مأموران سد معبر با دست‌فروشان نیز می‌توان به موارد زیر و اظهارنظرهای مربوط به آن اشاره کرد:
به گزارش تابناک به نقل از فارس، در روز 18 دی 1399 اخیر کلیپی مبنی بر درگیری یک مأمور شهرداری با یک دست‌فروش معلول در شهرستان دزفول در فضای مجازی منتشر شد.
در پی انتشار این فیلم مسئول روابط عمومی شهرداری دزفول پیرامون این موضوع اعلام کرده که روز گذشته یک دست‌فروش بساط خود را روبه‌روی یک‌نهاد نظامی پهن کرده و مأمور شهرداری حسب وظیفه خود اقدام به تذکر و سپس جمع‌آوری وسایل دست‌فروش نموده است.
بر اساس گزارش روابط عمومی شهرداری، حین جمع‌آوری وسایل توسط مأمور شهرداری دست‌فروش موبایل وی را گرفته و شرط پس دادن موبایل را تحویل وسایلش اعلام می‌کند که همین امر موجب درگیری لفظی بین آن دو و سپس ضرب و شتم مأمور شهرداری توسط دست‌فروش و همراهش شده است.
در ادامه اظهارنظر رئیس وقت اداره بهزیستی شهرستان دزفول نیز جالب‌توجه است که گفته است با توجه به ماده ۲۳ قانون جامع حمایت از معلولین این رفتار ناپسند مأمور شهرداری پیگیری قضایی می‌شود و این فرد اگر بدون سیر فرآیندهای قانونی اقدام به دست‌فروشی نموده است باز هم قانون اجازه چنین برخوردی را به این دست‌فروش معلول نداده است.
حتی رئیس اداره بهزیستی شهرستان دزفول مدعی شده است آدرس و محل زندگی این فرد شناسایی‌شده و پس از حضور در منزل وی و دلجویی از او فعلاً مبلغی برای افزایش سرمایه به این فرد پرداخت خواهد شد تا مکان مناسبی برای کسب درآمد این معلول فراهم شود.[13]

 
چنانکه در این موارد نیز مشاهده می‌گردد، درنهایت نگاشتن دستورالعمل‌ها بر اساس قوانین موجود بر عهده بدنه شهرداری‌هاست و در هر شهرداری مواردی به این دستورالعمل‌ها اضافه یا از آن کم می‌شود. در برخی شهرها، پلیس همکاری بیشتری با مأموران دارد و در برخی شهرها این‌طور نیست. آنچه به‌عنوان پیام به مأمور سد معبر مخابره می‌شود آن است که او موظف به اجرای قانون و پیشگیری از سد معبر به شکل دست‌فروشی و دیگر موارد است و باید این کار را با جدیت انجام دهد چراکه ممکن است در صورت عدم انجام درست این وظیفه مورد بازخواست قرار گرفته و خسارت‌های مادی و شغلی ببیند.

برای کسب اطلاعات تکمیلی در مورد این بخش، بررسی موضوع مناقصه واگذاری عملیات رفع سد معبر شهری در منطقه  2شهرداری گرگان که در پیوست یک آمده است می‌تواند نحوه تفکر کسی که دستورالعمل را تنظیم می‌کند نشان دهد.
البته به‌تازگی بر اساس اخبار منتشر شده تغییر رویکردی در نگاشتن دستورالعمل‌ها و آیین‌نامه‌ها حداقل بر روی کاغذ صورت گرفته است. آنجا که رئیس سازمان دهیاری‌ها و شهرداری‌ها در هفتم اردیبهشت 1401 به دستورالعملی در خصوص سازمان‌دهی و نه جمع‌آوری دست‌فروشان اشاره می‌کند.
رئیس سازمان شهرداری‌ها و دهیاری‌های کشور دراین‌باره گفته است که این دستورالعمل در راستای اجرای تبصره یک بند ۲ ماده ۵۵ و تبصره ۶ ماده ۹۶ قانون شهرداری، ماده ۱۶ قانون بهبود مستمر محیط کسب‌وکار و آیین‌نامه اجرایی آن، ماده ۱۱ قانون ساماندهی و حمایت از مشاغل خانگی و دستورالعمل اجرایی آن و ماده ۸۵ قانون نظام صنفی و آیین‌نامه اجرایی آن تهیه‌شده است.
وی در ادامه توضیح داده به‌منظور ساماندهی پدیده دست‌فروشی توسط مدیریت شهری در معابر و فضاهای عمومی شهری و همچنین بهره‌گیری از ظرفیت قانون و همکاری بین بخشی سازمان‌های متولی به‌صورت نظام‌مند، دستورالعمل ساماندهی دست‌فروشی با محوریت سازمان شهرداری‌ها و دهیاری‌های کشور تهیه‌شده است و این دستورالعمل را حاصل همکاری و مشورت دستگاه‌های مرتبط طی نشست‌های تخصصی تدوین و جنبه‌های مختلف فنی، ترافیکی، ایمنی و بهداشتی در آن لحاظ شده، دانسته است.
این مقام مسئول پا را فراتر از روش‌های قبلی گذاشته و اعلام کرده از اهداف اصلی تدوین این دستورالعمل حمایت از تولیدات ایرانی، کسب‌وکار خانگی و فروشندگان کم سرمایه از طریق ایجاد بازارهای موقت و محلی، انتظام بخشی و ساماندهی افراد شاغل در پدیده دست‌فروشی بوده و گفته با این دستورالعمل درعین‌حال با ساماندهی این افراد از تضییع حقوق شهروندان برای استفاده از معابر و فضاهای عمومی، از طریق جلوگیری از سد معبر و اشغال غیرمجاز معابر و فضاهای عمومی و نازیبایی منظر شهری، جلوگیری می‌شود.
رئیس سازمان شهرداری‌ها و دهیاری‌های کشور اضافه کرده رویکرد حمایت از اقشار کم برخوردار و آسیب‌پذیر شاغل در پدیده دست‌فروشی با ایجاد فرصت اشتغال مجاز در فضاهای تعیین‌شده مناسب از راهبردهای ارائه‌شده در این دستورالعمل است و برخی ویژگی‌های دستورالعمل ساماندهی دست‌فروشی را شناسایی افراد واجد شرایط، تعیین محل­‌های مجاز استقرار، تعیین نوع سازه و پوشش محل­‌های استقرار و امکانات موردنیاز و پیش‌بینی الزامات ایمنی و انتظامی محل­‌های استقرار دست‌فروشان ذکر کرده است.

این مقام مسئول ابراز امیدواری کرده که با اجرای مفاد دستورالعمل ساماندهی دست‌فروشی و شناخت زمینه‌های ایجاد دست‌فروشی، بهره‌گیری از ظرفیت قانون و همکاری بین بخشی سازمان‌های متولی به‌صورت نظام‌مند، پدیده دست‌فروشی با محوریت مدیریت شهری به نحو مناسبی در شهرها ساماندهی شود.[14]

همچنین رئیس کمیسیون سلامت شورای شهر تهران در گفتگویی با رسانه‌ها در اردیبهشت 1401 مدعی شده است بخشی از فعالیت دست‌فروشی ریشه در مسائل فرهنگی و اجتماعی دارد که ساماندهی آن، نیازمند فرهنگ‌سازی است.
وی افزوده است که پرداختن به این پدیده و رفع معضلات آن و ساماندهی دست‌فروشان تهران و ارتقای توانمندی ایشان باید با درایت و هماهنگی همه دستگاه‌های اجرایی و نهادهای مرتبط صورت بپذیرد و قوانین و دستورالعمل‌های سه دهه گذشته مدیریت شهری از منظر حقوقی ممانعت‌ها و ضوابط ایجابی را در بر دارد و مصوباتی نیز در شورای شهر برای کمک و ساماندهی دست‌فروشان وجود دارد که با تأکید بر تکریم ایشان و کمک به معیشت خانواده‌های این قشر درصدد هستیم با تقویت دستورالعمل‌هایی اصلاحی و در قالب لایحه‌ای از شهرداری و یا به‌صورت طرح، خلأهای قانونی برطرف شود و در صورت لزوم پیشنهاد‌های عملیاتی‌تری برای تصویب نهادهای بالادستی و وزارت کشور ارائه دهیم که نیازمند کارشناسی همه‌جانبه باهمکاری دستگاه‌های اجرایی می‌باشد.
هرچند در این گزارش اعلام شده است که ساماندهی دست‌فروشان در تهران آغاز شده است و مدیریت شهری تأکید دارد که این بار جمع‌آوری صورت نمی‌گیرد بلکه ساماندهی می‌شود و مکان‌هایی را برای حضور دست‌فروشان در نظر گرفتند تا معیشت آن‌ها دچار مشکل نشود و حتی ادعا شده است که قرار است که دست‌فروشان میدان ولیعصر به پارک دانشجو و دست‌فروشان میدان هفت‌تیر به پلازای میدان منتقل شود البته برای دست‌فروشان سایر نقاط شهر هم برنامه‌ریزی شده است و یکی از برنامه‌های شهرداری این است که مکان‌هایی را در پارک‌های پرتردد برای حضور دست‌فروشان مهیا کند.[15]

 اما تا تاریخ تنظیم این نگاشته همچنان اتفاقی نیفتاده و گویا تفاوت گفتمان تنظیم‌کنندگان دستورالعمل‌ها و آن‌ها که باید این دستورالعمل‌ها را رعایت نمایند یعنی دست‌فروشان، همچنان مانع اجرای مناسب هر آیین‌نامه‌ای خواهد بود تا وقتی که گفتمان تنظیم‌کنندگان به سطح گفتمان مجریان دستورالعمل منطبق نشود نمی‌توان به بهبود شرایط امید بست.
از سوی دیگر اجرای چنین دستورالعمل‌هایی البته قابل تعمیم به همه نقاط کشور نیست و اساساً یکی از موارد اختلاف گفتمان در طراحی این‌چنین آیین‌نامه‌ها و قوانینی آن است که امکانات، مقدورات و اختیارات شهرداری پایتخت ملاک عمل قرار می‌گیرد و دستورالعمل‌های سرتاسری طراحی می‌شود که این امکانات در اغلب دیگر نقاط کشور فراهم نیست و این امر موجب بروز ناسازه هایی در اجرای دستورالعمل‌ها می‌شود.
مردم هم این دستورالعمل‌ها را به‌گونه‌ای دیگر می‌خوانند و آنجا که یک مسئول در شهرداری تبریز برخورد با دست‌فروشان را یک مطالبه عمومی می‌خواند، این نکته را نادیده می‌گیرد که اگر مردم خریدار نباشند دست‌فروشی ادامه نمی‌یابد. این به آن معنی است که بخشی از مردم مایحتاج خود را از دست‌فروشان تهیه می‌کنند و پرسه زنی در پیاده‌روهای مملو از بساط‌ها، فقط برای طی مسیر نیست و خرید و تماشای آنچه دست‌فروشان در بساط خود ارائه می‌دهند به این کارکرد پیاده‌روها افزوده شده است بنابراین یک مطالبه عمومی که تمام بخش‌های مردم را در بر گرفته نمی‌تواند باشد.

تجربه زیسته من نشان داد دست‌فروشان در بین خود مناسبات جالبی دارند که مقاومت را به ذهن متبادر می‌کند ازجمله اینکه:

1-    آن‌ها که در ابتدای مسیرها حضور دارند اغلب با مشاهده مأموران سد معبر بقیه مسیر را به‌صورت زنجیروار مطلع می‌سازند و این پیام که برخورد مأموران در حال شکل‌گیری است اغلب باعث آمادگی بخش‌های بعدی و یا جمع شدن برخی بساط‌ها هم می‌شود.
2-    امکان اطلاع از آب‌وهوا( بارانی بودن یا نبودن، وزش باد یا ساکن بودن هوا و مواردی ازاین‌دست) مثل اطلاع از احتمال حضور مأموران سد معبر پیش از حضور در محل دست‌فروشی با ارتباط تلفنی میسر می‌شود. این مورد به کسانی که از مسیری دورتر به سمت محل پیاده‌رو در حال حرکت هستند بسیار مهم است.
3-    معمولاً امکان رزرو کاشی ( هر بساط گر مقداری فضا را در اختیار دارد که با تعداد کاشی یا اندازه معادل آن به‌طور نسبی سنجیده می‌شود) برای کسی که نیامده میسر نیست. یعنی هرکسی که زودتر برسد می‌تواند یک فضا را در اختیار بگیرد. البته در مواردی هم دیده شد که کسی برای دوست خود یا کسی که اغلب در همسایگی او بوده فضا را به شکلی دیگر حفظ کرده است و آن‌هم از طریق گسترش بساط به فضای جانبی شخص، انجام می‌شود.
4-    برخی مغازه‌دارها از کسانی که مقابل مغازه‌شان بساط می‌شد مبلغی را به‌عنوان اجاره دریافت می‌کردند و این موضوع معمولاً یک سود دوطرفه برای دست‌فروش و مغازه‌دار ایجاد می‌کرد چراکه دست‌فروش هم در این رهگذر به یک محل مناسب بدون مزاحمت بقیه دست می‌یافت. مغازه‌دار در هنگام مراجعه مأموران می‌توانست ادعا کند این وسایل متعلق به اوست که به‌نوبه خود می‌تواند مانع توقیف وسایل دست‌فروش شود.
5-    ساعات طلایی برای دست‌فروشی هم به ساعات تردد مردم و حجم آن وابسته بود. یعنی هرچقدر حضور مردم در پیاده‌رو بیشتر بود، آن زمان‌ها حضور دست‌فروش‌ها هم بیشتر می‌شد و البته احتمال حضور مأموران سد معبر هم افزایش می‌یافت.
6-    دست‌فروشان باهم تبادلاتی دارند. ارتباطاتی مثل تأمین نور بر روی بساط‌های همسایگان، پول خرد، کیسه‌های پلاستیکی و هر چیزی که بتوانند برای یکدیگر تأمین کنند، احتمالاً برای ایجاد حمایت‌های مختلف، را به هم می‌رسانند.
7-    بعضی دست‌فروشان علاوه بر پیاده‌رو، با استقرار خودروی اغلب باری خود مسیر خیابان را هم اشغال می‌کنند. اولویت مواجهه مأموران شهرداری و پلیس راهنمایی و رانندگی با این دسته از افراد است.
8-    در طول ده روزی که نگارنده در پیاده‌رو حضور داشت به‌جز سه مورد، مأموران شهرداری ممانعتی ایجاد نکردند و آن‌یک روز هم تقریباًهمه دست‌فروشان به‌جز کسانی که مقابل دیگر مغازه‌ها بساط کرده بودند، باکمی تأخیر حضور پیدا کردند.
9-    در بحث و چانه‌زنی میان مردم خریدار و دست‌فروشان ‌هم به این موضع که مردم انتظار داشتند اجناس را ارزان‌تر از مغازه‌ها تهیه کنند اشاره می‌شد. این مقاومت دست‌فروشان نسبت به عدم پرداخت مبالغی که در ازای داشتن یک فروشگاه یا مغازه باید می‌پرداختند، مردم را نسبت به پرداخت بهای کمتر برای اجناس در مقایسه با مغازه‌ها متوقع کرده بود. چانه زدن یکی از مهم‌ترین بخش‌های خرید از دست‌فروشان است درحالی‌که این کار در خرید از مغازه‌ها، با تصور اینکه نظارت بیشتری بر آن‌ها وجود دارد، کمتر به چشم می‌آید. دست‌فروش‌ها هم البته در قیمت‌گذاری کالاها، این موضوع را در نظر می‌گرفتند. این عبارت که « کاسب باید در خرید سود کند» اصطلاح رایج در میان آنان بود به این معنا که باید جنس را تا حد ممکن ارزان تهیه کرد.
10-     فروش اقلام و موارد ممنوعه مثل انواع کارت‌های بازی و فیلم‌های کپی شده و ... در فضاهای کوچک‌تر و دور از مراکز تجمع دست‌فروشان مشاهده می‌شد. این را هم می‌شد به‌گونه‌ای دیگر از خوانش دست‌فروشان از پیاده‌رو به‌عنوان محلی برای عرضه چیزهایی که در حالت عادی امکان فروش آن‌ها وجود نداشت، تعبیر کرد.
11-     اغلب کند شدن تردد مردم در پیاده‌رو و تغییر در روال و نظم موجود در آن برای دست‌فروشان مطلوب بود چراکه میزان توقف و حضور عابران را بر سر بساط آن‌ها بیشتر و به‌تبع آن احتمال مشاهده و خرید را بالا می‌برد.
12-     منازعات اغلب بر سر جا و تعداد کاشی‌ها بود. نگارنده در یک اتفاق، مورد برخورد جالبی قرار گرفت. دست‌فروش‌های بساط‌های کناری به منحصربه‌فرد بودن جنس عرضه‌شده از طرف نگارنده و اینکه بیشتر   توجه مشتری را جلب کرده و باعث کم‌توجهی عابران به بساط آن‌ها می‌شود، اعتراض کرده و حتی نگارنده را با تهدید و دعوا ناچار به جابجایی کردند!!
13-     دست‌فروشان ساعات حضور مأموران را پیش‌بینی می‌کردند و پس‌ازآن ساعات در پیاده‌روها بساط کرده و حضور پیدا می‌کردند.
14-     مأموران سد معبر شهرداری هم این امکان را دارند تا با برقراری ارتباطات ویژه با برخی دست‌فروشان از طرق مختلف، دستورالعمل‌ها را تغییر دهند و در مرحله اجرا یا با هم ذات پنداری و یا با تغییر و ایجاد انعطاف در اجرای دستورالعمل تا جایی که موجب مواخذه آن‌ها نشود، به دست‌فروشان در مقاومتشان نسبت به برخوردهای احتمالی یاری برسانند.
15-     دست‌فروشان به دلایل متعدد مثل دوری از محل تردد مردم، احتمال اخذ وجه از آن‌ها و الزام به رعایت موارد مختلف قانونی مرتبط با کسب و پیشه و مواردی ازاین‌دست، معمولاً نسبت به تغییر فضا و یا تجمیع در فضایی دیگر تحت نظارت شهرداری و با مجوز لازم، مقاومت می‌کنند.
 
نتیجه‌گیری
چنانکه مشاهده کردیم همان‌طور که دوسرتو بین مفاهیمی چون استراتژی و تاکتیک تفاوت قائل شده و استراتژی را با نهادها و ساختارهای قدرتی که تولیدکننده هستند ربط می‌دهد و افراد مصرف‌کننده را در محیط‌های تعریف‌شده توسط استراتژی‌ها از طریق تاکتیک‌ها در حال دست زدن به کنش گری می‌بیند، دست‌فروشان نیز با تقویت ارتباط با یکدیگر، پرداخت اجاره‌بها و استفاده از مقابل برخی مغازه‌ها و همین‌طور پیشنهاد مالی به مأموران یا اطلاع دهی به یکدیگر و فرار از دست مأموران و یا حتی مظلوم‌نمایی و در مواردی با درگیری با مأموران، راهی برای ادامه حضورشان در پیاده‌روها می‌یابند.
اشاره به این نکته هم ضروری است درحالی‌که دست‌فروشان به‌عنوان بخش اغلب فرودست جامعه که از مالکیت خصوصی برخوردار نیست، خود را مالک بخش عمومی شهر می‌کند و با در اختیار گرفتن و تغییر خوانش رایج از پیاده‌رو، سعی در مقاومت و تغییر مناسبات دارد.
از سوی دیگر آن‌ها پیام‌های شهرداری در مورد «ساماندهی» را در سومین موضع نظریه هال، «جمع‌آوری و برخورد و آجر شدن نانشان» تعبیر می‌کنند و در برابر آن با انواع روش‌ها و تاکتیک‌ها مقاومت گفتمانی دارند.
تفاوت سطح گفتمانی در بین طراحان طرح‌های مختلف و آیین‌نامه‌ها با مأمورانی که باید بدون حمایت حقوقی و قضایی در درگیری‌های احتمالی با دست‌فروشان وارد عمل شده و این دستورالعمل‌ها را اجرا کنند هم وجود دارد.  به‌این‌ترتیب مأمور سد معبر می‌داند باید آیین‌نامه را اجرا کند اما ترس از عواقب درگیری، هم‌سطح بودن گفتمانی او با دست‌فروش و یا تعارض منافع، مانع از این می‌شود که دست به عمل بزند.
مغازه‌دارهایی که پیاده‌رو مقابل واحد صنفی خودشان را به دست‌فروشان اجاره می‌دهند نیز دراین‌بین استفاده دیگری از مورد برخورداری از فضای پیاده‌رو را در پیش می‌گیرند و آن را به محلی برای کسب درآمد تبدیل می‌کنند درحالی‌که هیچ‌گونه مالکیتی نسبت به آن ندارند.
 
 
 
 


[1] بررسی آرای متفکر فرانسوی میشل دو سرتو با تاکید بر مفهوم مقاومت در زندگی روزمره نوشته قربان عباسی- پایان نامه دانشگاه تهران
[2] Tactics
[3] Strategies
[4] Panoptic
[5]  Dominant-hegemonic position
 
[6] Negotiation
[7] مهدی زاده، سید محمد، (1389)؛ نظریه های رسانه: اندیشه های رایج و دیدگاه های انتقادی، تهران: نشر همشهری، چاپ اول 1389.

 
 
[8] https://www.eghtesadonline.com/n/o7O  مدیرعامل «انجمن دیده‌بان مدنی یکشهر» تشریح کرد:
پدیده دستفروشی خاکستری است
صدور کارت شناسایی برای دستفروشان تهران/ دستفروشان میدان ولیعصر به کجا منتقل می‌شوند؟
 
[11] shahr.ir/x5mZ  - شهردار منطقه یک: طرح انضباط شهری در خیابان شهرداری اجرا می شود

 
 
 
[13] tabnak.ir/004J2E  کتک‌خوردن دستفروشان از ماموران شهرداری
 
صدور کارت شناسایی برای دستفروشان تهران/ دستفروشان میدان ولیعصر به کجا منتقل می‌شوند؟

مهدی پیرهادی رئیس کمیسیون سلامت شهرداری تهران، در گفتگو با شهرداری آنلاین بخشی از فعالیت دستفروشی ریشه در مسائل فرهنگی و اجتماعی دارد که ساماندهی آن، نیازمند فرهنگ سازی است.